Black Sea

47

از نیمه شب گذشته و حتی هتل مخصوص خلافکاران هم تو خواب عمیقی فرو رفته بود . شان اما هوشیار تر از هر زمان تو تراس اتاق نشسته و نگاهش به آسمون شب بود

هوا سرد بود و بازوهای بدون پوشش پسر تقریبا یخ زده بودن اما به دلایلی با خودش لج کرده و نمی‌رفت که چیزی بپوشه و اون دلایل به حد کافی محکم بودن

چطور انقدر ترسو بود ؟ فقط وایستاده و منتظره تا به فرد مورد علاقه اش الهام بشه که شان دوستش داره ! البته دفعه قبل همینطور شد اما خودش هم خوب میدونست که کارا و نایل هیچ وجه اشتراکی ندارن !

کارا فوق العاده جسور و صریح بود ، یه آدم بی نقص که توی بهترین شرایط زندگی کرده بود، خیلی فرق داشت با پسری که از قبل افسردگی داشت ، عشقش مرده"_ و بعد هم وسط ماجرای یک قاتل زنجیره ای افتاده بود !

با قرار گرفتن جسم نرمی دور شونه هاش و گرم شدن ناگهانی بدنش به سرعت به عقب برگشت و گاردی که ناخوداگاه بالا برده بود رو با دیدن نایل پایین آورد

نایل کنارش نشست - منم . بیداری چرا ؟

چشم دزدید - خوابم نبرد ، تو چرا بیداری ؟

نایل آروم خندید - الکس لگد زد تو پهلوم بیدارم کرد

خب ... آره ، نایل و اون بچه روی یک تخت می‌خوابیدند و شان تا صبح با نگاه کردن بهشون حرص میخورد

پوزخند حرصی ای زد - عجیبه که پسره هنوز زندست !

نایل صداش رو صاف کرد - راستش ... میخواستم یه چیزی بهت بگم . یعنی خود الکس گفت بهت بگم ، روش نشد بهت بگه

با کسالت گفت - چی ؟

_ خب ... میدونم که از این آدم های مزخرف نیستی ولی لطفا باهاش برخوردی نکن که احساس خاص بودن بکنه

شان کلافه بود و این مقدمه چینی هرچند کوتاه با اون لحن مسخره ی محافظه کارانه نایل، بیشتر به این حسش دامن میزد

_ چی ؟!

_ اون برام کام اوت کرد . الکس یک دختر ترنسه

هنگ کرد - الکس چیه ؟

_ دختره

_ اوه ... واو !

عالی شد ، اون یک دختر بود و نایل هم آدمی که استریته !

_ نظرت چیه ؟

به تلخی گفت - چه نظری میتونم داشته باشم ؟!

نایل سردرگم گفت - مشکل چیه ؟ از چیزی عصبی هستی ؟

_ آره ! یعنی نه ، فقط خستم !

بلند شد تا مثلا بره بخوابه اما نایل دستش رو گذاشت روی شونه اش و مانع این کار شد ، اخمی کرد و جدی تر گفت

_ مشکل کجاست ؟ چون ترنسه ...

_ نه ! چه فکری راجع به من کردی ؟! محض اطلاعت من چندین ماه با چهارتا آدم گی تو یه خونه زندگی کردم و خودم هم ...