یونگی کلافه روی صندلی تکونی خورد. از صندلی های هواپیما متنفر بود، و اصلا به روی خودش نمیاورد که درواقع چیزی که اذیتش میکنه پروازه ...ارتفاع، و اینکه توی قوطی اهنی روی هوا شناوره براش رعب اور بود ولی به صندلی های ناراحت ربطش میداد و خودشو به اون راه میزد.نفس کلافه ای کشید و به جیمین که سرشو روی شونش گذاشته بود و انگار توی یه عالمه دیگه مرده بود خیره شد .
دیروز وقتی جین بهش زنگ زده و گفته بود که توی ججو ماموریت دارن تا از مطمئن بودن جای محموله ی بعدی مطمئن شن نمیخواست قبول کنه؛ به هیچ عنوان.
اون حالش از پرواز به هم میخورد و هیچ راهی برای رفتن به ججو وجود نداشت جز پرواز حتی از دریا هم متنفر بود و بوی اب رو دوست نداشت در کل از جزیره ها متنفر بود
اما...طبق معمول جیمین اونجا بود تا با چشمای بزرگی که با ستاره ها پر شدن با خوشحالی اسم ججورو فریاد بزنه و یونگیو فشار بده و یه هیونگ کشیده رو با لحن کیوت به تهه جملش اضافه کنه و بهش بگه واقعا دلش سفر میخواد و یونگی حس کنه ستون فقراتش دیگه یه جسم جامد نیست و یه مایع ژله ایه که میخواد پخش زمین شه و بعد از اینکه جین حضور داشتن جیمین رو قبول کرد، پسر کوچیک تر لی لی کنان توی خونه میچرخید و فکر میکرد با خودش چی ببره.
پس یونگی با قلبی که ده هزار تپش رو جا انداخته بود قبول کرد که با یه بطری غیر شفاف که به دور از چشم جییمین توش اب و لیمو ریخته بود تا حالت تهوعشو خفه کنه بشینه توی این اهن لعنتی و هزار متر از زمین دور شه
و حالا اوضاع بدترم شده بود. جیمین خواب بود؟ نه !اون تقریبا مرده بود و بالزی تمام طول هواپیمارو راه میرفت و بلند بلند جیغ میکشید و یونگی همین چند دقیقه پیش از دامن مهماندار به زور جداش کرده بود
و بعد که سر جاش برگشته بود، سر جیمین روی شونش قرار گرفت و حالا پسر برای نفس کشیدن هم عذاب وجدان داشت .و اونطرف هواپیما جانهی بود، دختر داشت چپ چپ به یونگی و جیمین نگاه میکرد و باعث میشد وضعیت حتی خیلی افتضاح تر بشه .
یونگی داشت کم کم کنترلشو از دست میداد، که خلبان اعلام کرد تا چند دقیقه دیگه به مقصد میرسن .دلیلی که تا الان صورت دخترو پایین نیاورده این بود که توی هواپیمای اون نشسته بودن
یونگی نمیفهمید این دختر چطور انقدر پولداره
درسته که خانوادش کله گندن ولی جین یک بار گفته بود جانهی تمام اموالش رو حتی ماگی که همیشه توش نسکافه میخوره رو خودش به دست اورده و از پدرش یا جین هیچ چیزی نگرفته.و یونگی فقط نمیفهمید؛ چطور؟ درسته که یونگی هم میتونست یه هواپیمای کوفتی بخره ولی لعنت بهش اون برای اینکار جون ادمارو میگرفت و کار جانهی دقیقا چی بود؟ و خب... کسی نمیدونست
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐕𝐢𝐬𝐢𝐨𝐧𝐚𝐫𝐲 | yoonmin
Fiksi Penggemarایدی چنل تلگرام : airyfairyy یونگی جیمینو به سفیدی تشبیه میکنه. اعتقاد داره جیمین پاکه و نور اطرافش قلب همرو گرم میکنه اما... چی میشه اگه پارک جیمین سیاه تر از یونگی باشه ؟ ژانر : انگست/ رمنس /اسمات/روزمره/ مافیا کاپل: یونمین/کوکوی فیک در حاله اد...