قسمت ۶

1.3K 170 600
                                    


ساعت ۵ دقیقه به ۷ بود و فلیکس پشت در اتاق ارباب ایستاده بود.
چند دقیقه قبل از اینکه اتاقش رو ترک کنه یه خدمتکار اومد و لباس‌هاش رو آورد...
اون همون خدمتکار ظهر بود
همونی که به فلیکس یادآوری کرد که تو اون خونه به چشم همه یه هرزست.

وقتی که لباس‌هاش رو آورد باز هم نگاه تحقیرآمیزش رو حواله فلیکس کرد و لباس هارو انداخت جلوی در

فلیکس برای لحظه‌ای میخواست به اون زن چیزی بگه حتی اگه قرار بود بعدش تنبیه شه اما وقتی چشمش به لباسایی که براش آورده بودن افتاد نتونست حرفی بزنه

شاید اون زن با دیدن همچین لباسایی حق داشت که فلیکس رو هرزه بدونه

فقط ۲ دقیقه تا ۷ باقی مونده بود
میدونست اگه دیر بره حتما تنبیه میشه

به خودش نگاه کرد
به لباساش
یه پیراهن مردونه توری که تنش مشخص بود، یه باکسر و بدون هیچ شلواری

سنگینی نگاه‌ها رو روی خودش حس میکرد...
سنگینی نگاه خدمتکاری که چند دقیقه پیش از اونجا رد شد یا نگاه نگهبانایی که اونجا ایستاده بودن

مشخص بود که فلیکس برای چی اونجاست...
همشون میدونن که اون هرزه اربابه اما یعنی اونا نمیدونن که اون به خواست خودش اونجا نیست

نمیتونست بیشتر از این نگاهشون رو تحمل کنه
میخواست سریعتر بره داخل
لااقل اونجا به چشم یک نفر هرزه بود و فقط نگران نگاه‌های یک نفر بود.

نباید بیشتر از این لفتش میداد
باید امشب مطیع‌تر میبود تا راهی پیدا کنه

امشب با خودش تصمیم گرفته بود یکم بیشتر به اطرافش ، محیط اتاق و راهرو یا حتی به مرد و کاراش توجه کنه...
باید چیزای بیشتری از محیط اطرافش یا اربابش میفهمید

شاید اینطوری پیدا کردن راه فرار آسونتر بود

تقه‌ای به در زد و منتظر موند تا اجازه ورود بهش داده بشه

بیا تو

صدای مرد به تنش رعشه انداخت اما سعی کرد به خودش مسلط باشه..

وارد شد...

سرش رو پایین نگه داشت تا چشماش با چشمای پسر بزرگتر برخورد نکنه
میترسید از نگاه کردن به اون چشما

حالا قرار بود چه اتفاقی بیافته؟؟

همون لحظه صدای مرد تو گوشش پیچید

مثل اینکه راه درازی رو با هم در پیش داریم پسر
تو نمیخوای که مطیع باشی!! هوووم؟؟؟

فلیکس سریع سرش رو بالا آورد و با چشمای گرد و متعجبش به مرد روبروش نگاه کرد
اون داشت از مطیع نبودن حرف میزد؟؟
یعنی فلیکس اشتباهی کرده بود؟؟ قرار نبود امشب با اشتباه یا نافرمانی کردن مرد رو عصبی کنه و سعی داشت حواسش به رفتارش باشه ..
اربابش از چی حرف میزد؟؟
چرا انقدر ترسناک با نیشخند نگاهش میکرد؟؟

The InsiderWhere stories live. Discover now