قسمت ۸

1.3K 154 429
                                    

عکس کاور جناب سونگمین هستن که این قسمت وارد میشن😁

_________________________


تاحالا شده انقدر درد بکشی که بدنت سر بشه؟؟؟


فلیکس درست تو همین وضعیت بود
ضربات شلاق بلند و نازک مرد روی باسن ، پهلو و رونهاش فرود میومد
بدون هیچ وقفه‌ای و با ریتم منظمی رو بدنش مینشستن و جاشون رو در بهترین حالت به خون مردگی و کبودی میدادن

پسر هیچ ایده‌ای نداشت که جنس کوفتی اون شلاق عجیب و بلند از چیه اما از همون اولین ضربه فهمید که نمیتونه شلاق معمولی باشه

با همون اولین ضربش درد رو تا استخونش احساس کرد، لایه سطحی پوستش ترکید و فلیکس تونست گرمای خون کمی که ازشون خارج میشد رو حس کنه

با همون اولین ضربش درد رو تا استخونش احساس کرد، لایه سطحی پوستش ترکید و فلیکس تونست گرمای خون کمی که ازشون خارج میشد رو حس کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شلاق مذکور😅

اونقدر گریه و خواهش کرده بود که دیگه نایی نداشت

موهای خیسش به صورتش چسبیده بودن و اشک و آب بینیش با هم قاطی شده بودن

صورتش کاملا خیس بود و تو مرز هوشیاری و بیهوشی دست و پا میزد...

بالاخره ارباب شلاق رو روی زمین انداخت و صندلی عجیب غریبی که فلیکس روش بسته شده بود رو دور زد و بالای سر فلیکس رسید

لیوان آبی که توش چند تکه یخ بود رو از میز کناری برداشت و روی صورت پسر بیحال ریخت
پسر نفس نفس میزد
سردی آب روحش رو برگردوند اما نفس‌هاش رو برای یک لحظه بند آورد

در همین حین موهاش اسیر چنگ مرد شدن و سرش رو بالا کشید و به چشم‌های خمار از دردش نگاه کرد

• هرزه‌‌ی احمق....
همتون مثل همید

و سرش رو با ضرب رها کرد و دوباره به سمت پشت سرش قدم برداشت
۴ انگشتش رو روی بالای ستون فقرات پسر موطلایی گذاشت و به سمت پایین حرکتشون داد
از روی تمام زخم‌هایی که روی تن پسر ایجاد کرده بود ردشون میکرد و آه از نهادش بلند میکرد

رد دست اون مرد که کمی خشن روی زخم‌ها کشیده میشد مثل نمکی روی زخم عمل میکرد و قلب فلیکس رو به رعشه مینداخت

The InsiderWhere stories live. Discover now