قسمت ۹

1K 172 312
                                    

ووت یادتون نره✌🏿❤

°°°°°°°°°°°°°°°° °°°°°°°°°° °°°°°°°°°°°°°°

- داره به این‌یکی خیلی سخت میگیره

• سخت بگیره یا نه کاری از دست ما بر نمیاد
یک هفته دیگه اینم میفرسته پیش بقیه

- هر بار یکی رو میارن و بعد یکی دو هفته که از شکنجش سیر شدن میبرنش توی بار تا زجری بدتر از زجری که اینجا میکشید رو بکشه و بدنش بازیچه‌دست اون پیرهای هوس‌باز بشه.
چطور یه آدم انقدر تنوع طلب و بیرحمه

• بفهم چی میگی...!
به من و تو مربوط نمیشه این چیزا
اینام اگه یه نمه عقل تو کلشون بود وضعشون خیلی بهتر میشد

- چی داری میگی؟؟؟ حالت خوبه؟؟

• احمق..!!
میدونی چی برای این هرزه‌ها بدتر از دردیه که ارباب بهشون میده؟؟؟
اینکه میفهمن دنیا و آدماش فقط یه مشت هیولان

- ولی اینطوری نیست...

• مهم نیست من و تو چطور فکر میکنیم

- سونگمین شی لطفا با ارباب صحبت کنید...
من...من دلم واسه این پسر میسوزه..اون..اون دقیقا همسن برادرمه

• امیدوارم برادرت زندگی خوبی داشته باشه

°°°°°°°°°°°°°°°° °°°°°°°°°° °°°°°°°°°°°°°°

ساعت‌ها بود که توی تاریکی روی تخت دراز کشیده بود و به نقطه نامعلومی از سقف زل زده بود..
رد خشک شده اشک‌هایی که تا چند ساعت پیش رو صورتش جاری بودن و سنگینی چشماش آزارش میداد اما دیگه اشک نمیریخت
چشماش باز بود ، زنده بود اما انگار فقط به یه کالبد خالی بدل شده بود...

کالبدی که روحش مرده...

وجودی که از باوراش چیزی نمونده باشه و همشون نابود شده باشن چیزی نیست بجز یه کالبد پوشالی که روحی که تا اونروز در اونجا می‌زیست همراه اون باورها به درک واصل شد...

مگه نه اینکه روح و وجودمون رو باورهامون میسازن؟؟!

پسری که عشق در قلب انسان‌هارو باور داشت...

کسی که باور داشت که آدم‌های خوب همیشه همه‌جا هستن و تعدادشون بیشتر از انسان‌های سیاه و بددله یا حتی اگر هم بیشتر نباشن سفیدی بر سیاهی پیروزه و خدا همیشه حواسش هست که توازن رو به نفع پاکی‌ها ببره....

کسی که باور داشت قلب انسان‌ها پر از عشق و مهربونیه و همیشه به همه کمک میکرد که کارما جای دیگه‌ای بهش برگردونه و دستش رو پر کنه

حالا همین پسر در تمام ضجه‌های گاه و بیگاهش کمک خواست و کسی حتی صدایی ازش در نیومد...

The InsiderWhere stories live. Discover now