نوع: سناريو
كاپل: چانبين
ژانر: فلاف، رمانس
——————————-خيلى وقت میشد که بین کارهاش چرخ میزد و توی این مدت، اصلا متوجه گذر زمان و حضور ماه توی آسمون نشده بود.
- خب این رو که بنویسم تموم میشه.
با لبخند روی لبهاش به صفحه لپتاپ نگاه کرد و بین یادداشت کردن ملودی جدیدی که برای سونگمین بود، دستی از پشت دور شونههاش حلقه شد و شخص آشنایی، خیلی آروم سرش رو روی شونهاش گذاشت.
چان بخاطر بوى قوى عطر پسرک که بِینِش بوی خوش چوب رو هم همراه داشت، از لحظهٔ ورودش به استودیو متوجهش شده بود، اما بین کار به قدری حواسش پرت شده بود، که این موضوع و حضور چانگبین رو کاملاً فراموش کرد.
خودکارش رو روی کاغذ گذاشت و چشمهاش رو بست و بعد از نفس عمیقی که کشید، سرش رو سمت پسری که پشتش ایستاده بود چرخوند. چانگبین صورتش رو توی گردنش فرو کرده بود و چان همونطور که موهاش رو نوازش میکرد، صداش زد.
- چرا اینجایی بینی؟
پسر بزرگتر با خنده پرسید و دستش رو روی گونه گرم و لطیف چانگبین قرار داد.
پسرک با شنيدن اسمش خندهاى كرد و بوسهاى گرم و انرژیبخش روی رگ گردن چان گذاشت و پوستش رو آروم مکید.
- سه تا دلیل دارم. یک هنوز بيدارى، دو تا این وقت شب داری کار میکنی و سه اینه که توی اتاقمون نبودی و باعث شدی نتونم بخوابم.
چانگبین اخم کرد و صورتش رو جلوی چان کشید و ابروش رو بالا انداخت.
- فکر میکنم دربارهاش حرف زدیم و من بهت گفتم كه بايد تا فردا اين آهنگ رو تموم كنم و نقصهاش رو بگيرم.
-اما تو بهم قول دادى استراحت که میکنی.
چانگبین به آرومی زمزمه کرد و به چان خیره شد. خودخواهی بود که میخواست هیونگش فقط مال خودش باشه؟
چان نگاهى به چهرهٔ نگران و البته شیرین پسرى كه مقابل صندليش ايستاده بود، انداخت و از روى صندليش بلند شد.
بازوهای قدرتمندش رو دور بدن ورزیده چانگبین پیچید و به آرومی، با کمک دستش، سر پسرش رو به سينهٔ خودش فشرد.
-مگه قرار نشد نگران من نباشی؟ هیونگ واقعاً بخاطر بهم زدن خوابت معذرت میخواد.
چانگبين همونطور كه بوى تندِ ادکلن آتیشن چان رو با عطر بدنش ترکیب شده بود به مشام میکشید، دستهاش رو دور تنش حلقه كرد و بدنهاشون رو بيشتر به هم چسبوند و با صدایی که بزور شنیده میشد زمزمه کرد.
- قرار بود امشب پيش هم بخوابيم و شبمون رو باهم بگذرونیم. من امروز به خاطر مادرم به خونهٔ نونا رفتم و ميخواستم برات تعريف كنم كه چيكار كرديم.
چان ديگه توان مقاومت در برابر دوستپسر خواب آلودهاش رو نداشت.
چانگبین نقطه ضعفش رو ميدونست و توی بهترین زمان، به نحو احسنت ازش استفاده میکرد، درست مثل الان که با لحن شیرینش چان رو فریب داده بود!
- ميدونى چيه؟ آهنگ اونقدر ها هم ضرورى نيست. فردا هم ميتونم روش كار كنم.
چان برای خوشحال کردن چانگبین این جمله رو به زبون آورد و بوسهاى سطحى و شيرين روی لبهای چانگبین گذاشت و پسرش رو به دنبال خودش به اتاقش برد.
- قراره خوش بگذره.

YOU ARE READING
Skz Au
Fanfictionسناريو+فنسى+(وانشاتا توى بوكهای جدا آپ میشن) از كاپلهاى مختلف و ژانراى متفاوت استریکیدز♡︎