Sorrow[Minsung]

23 4 0
                                    

نوع: سناريو
كاپل : مينسونگ
ژانر : رمنس، آنگست
——————————

كاش هيچ‌وقت نمی‌دیدمت؛ ديدن تو قرار بود باعث خوشحاليم بشه. توى تصوراتم هربار دستت رو می‌گرفتم و موهات رو می‌بوسیدم، و تو لبخند می‌زدی.

توی تصوراتم کنار هم می‌نشستیم و ماه رو می‌پرستیدیم. تصور می‌کردم که تو هم دوستم داری، چشم‌هات رو می‌بندی و سرت رو روی شونه‌ام می‌ذاری؛ از چیز‌هایی که دوست داری تعریف می‌کنی، از روزت حرف می‌زنی، راجع به چیز‌هایی که آزارت دادن غر می‌زنی و بعد از من می‌خوای که با یک بوسه‌ی گرم و بغل محکم، احساسات بدت رو از بین ببرم.

جيسونگا، با وجود اين كه توى تصوراتم با تو زندگى می‌کنم، توى واقعيت حتى از گرفتن دست‌هات هم واهمه دارم.

قبل از بغل کردنت به شک میفتم که شاید علاقه‌ای به این کار نداری، چرا که صورتت و چشم‌هات هیچ حسی رو منتقل نمی‌کنن.

من براى تو يک رهگذرم در حالى كه تو براى من يک خدايى؛ كسى كه می‌تونم ساعت‌ها ستایشش کنم و تمام بدنش رو ببوسم. از زیباییش تعریف کنم و زیر گوشش زمزمه کنم که تا وقتی من هستم، نمی‌خواد نگران چیزی باشه.

جیسونگا... من برای تو چه کسی هستم؟ برای تو "هیچ‌کس" به حساب ميام؟ باعث می‌شی حس می‌کنم وجود ندارم.

هیچ‌وقت تاحالا اين‌طورى احساس ناكافى بودن نكرده بودم. خيلى وقت‌ها جلوی آینه به خودم نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم دنبال دلایل ظاهری و باطنی‌ای بگردم که باعث شده تو نتونی عاشق من بشی. خودخواهانه و بچگانه‌ست.

از خودم می‌پرسم شاید شخصیت خوبی ندارم؟ شاید قیافه‌ی خوبی ندارم؟ شاید مشکلم عمیق‌تره و متوجهش نمی‌شم؟ نمی‌دونم. مثل بچه‌های خردسالی که عروسک پارچه‌ای مورد‌علاقه‌‌شون پاره شده توی ذهنم بلند‌بلند گریه می‌کنم و از بیرون فقط لبخندم رو حفظ می‌کنم.

نمی‌دونم تا کی می‌تونم ادامه بدم. تو به من و رفتار‌هام عادت کردی، برای همین برات خاص نیستم، نه؟ تو من رو نمی‌بینی و توجهت رو به افرادی می‌دی که بدترین رفتار رو باهات دارن. اگر بد بودم بهم توجه می‌کردی، نه؟

از تلاش كردن خسته‌ام ستاره‌ی کمرنگم، دیگه نمی‌دونم چه کاری می‌تونه توجهت رو جلب کنه.

شاید ما برای هم ساخته نشدیم، شاید هیچ‌وقت قرار نبوده سرنوشتی با هم داشته باشیم. اون‌قدر به ریسمان‌های کوتاهِ امید چنگ زدم که متوجه نشدم حتی نصف احساساتی که بهت می‌دم، بهم برنمی‌گرده. ذهنم و قلبم به خاطر تو هر روز در حال مشاجره‌ان و نمی‌تونن با هم ارتباطی برقرار کنن. اشتباه نکن، از دیدنت پشیمون نیستم... اما باز هم ته قلبم با خودم می‌گم کاش هیچ‌وقت نمی‌دیدمت، بدشانسی شیرینم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 4 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Skz AuWhere stories live. Discover now