We're not playing a game!(Chanlix ver)

230 12 8
                                    

نوع : سناريو
كاپل: چانليكس
ژانر : جنايى، روانشناسى
————————————————

_هى بنگ چند بار بگم من انجامش ندادم؟؟ نمی‌خواى ول کنی؟

پسر بى‌خيال با فوت ريزى تار موى بلوندش رو بالا داد و دست‌هايى كه دست‌بند زده شده بود رو بالا گرفت.
_حالا ميشه اينو باز كنين؟ بايد برم به بازيم برسم، بهت که گفتم من تو بازی ادم کشتم نه اینجا!

كريستوفر بنگ‌چان، بازپرس برجستهٔ ايستگاه مركزى سئول، كلافه به پسر روبه‌روش خيره شد. دقیقا سه ساعت و بيست دقيقه بود كه دلش می‌خواست از پشت ميز بلند شه و مشت محكمى توى صورت كوچيک پسر بخوابونه.

_بازى؟ اما جنازه‌ای که توی سرد‌خونه‌است و پیشونیش رو یه گلوله سوراخ کرده یه‌چیز دیگه می‌گه.

پسر خندید و شونه‌هاش رو بالا انداخت. کریستوفر دستش رو مشت كرد و روى ميز كوبيد. صداى بلند ميز آهنى لرزى به تن فليكس انداخت اما مانع لبخندش نشد.

_ اينكه تفنگ بگيرى دستت و قتل انجام بدى بازيه؟ راستش رو بگو حرومزاده، توى ذهنت براى اون مرد چند امتياز حساب كرده بودى؟!

فليكس خنده‌اى كرد و در فكر فرو رفت، بعد از کمی فکر، روى ميز خم شد و با صداى آرومى زمزمه كرد؛
_٢٥ امتياز بنگ! اون خيلى رو مخ بود و بازى بهم گفت بزنم وسط پيشونيش! راستی وقتی فحش می‌دی خیلی سکسی می‌شی، اینو کسی تاحالا بهت گفته؟

کریستوفر كه از لحنش عصبی بود، بلند شد و لگد محکمی به سمت چپ صندلی پسر زد که مساوی با افتادنش روی زمین شد. پسر از درد هیسی کشید و قبل ازینکه فرصت حرف زدن داشته باشه، مرد دست‌هاش رو از زیر بغل پسر رد کرد با بلند کردنش، صندلیش رو دوباره صاف کرد؛ دست‌هاش رو روی شونه‌هاش پسر گذاشت و بعد از وارد کردن فشار ریزی دوباره روی صندلیش برگشت، تا اینجا هم خیلی خوب جلوی‌ خودش رو گرفته بود.

_لى فليكس، احساس نميكنى مسخره بازى کافیه؟! اولاً كه من از تو بزرگترم و نميتونى "بنگ" صدام كنى، دوماً یکم جدی باش و موقعیتت رو بسنج! فحش دادن من سکسیه؟ نمیدونی برای منم وقتی دهنت پر‌ از خون بشه و برای تموم شدنش التماس کنی چقدر می‌تونه سکسی باشه! ما الان توى بازى نيستيم و تو دقیقا روبه‌روی من با دست‌های بسته نشستی و حتی اون پدر کله‌گنده‌اتم نمی‌تونه کاری برات بکنه، پس به خودت بیا.

فلیکس با شنیدن اسم پدرش اخمی کرد.

_اوه پس کینکی هم هستی و دلت می‌خواد التماست کنم؟! از ادمای سادیسمی خوشم میاد بنگ‌چان!

دست‌هاش رو بالا برد و گوشهٔ ابروش رو خاروند.

_و راجع به اون مرد؛ کله‌گنده؟! اون حتی نمی‌تونه شورت خودش رو عوض کنه و ثبات شخصیتی داشته باشه! اگر داشتن جنده‌های زیاد به‌علاوه پول یه‌نفر رو کله‌گنده می‌کنه، خوکای کثیف اینجوری خیلی زیادن!

کریستوفر با دقت به حرف‌های فلیکس گوش داد، مثل اینکه این پسر کمی منطق هم حالیش می‌شد. سرش رو عقب برد و چشم‌هاش رو بست، شاید این یکی از طولانی ترین بازجویی‌هایی بود که این‌ماه داشت.

_یه معامله کنیم بنگ؟

_بهت گفتم اينطورى صدام نكن.

_نظرت چيه توهم بيايى و بازى كنى؟

چشمهاش رو باز كرد و ناباورانه به پسر خيره شد، مسخره‌تر ازين نمی‌شد.
حالا اون‌‌هم قرار بود به بازى خيالى پسر بپيونده؟

Skz AuWhere stories live. Discover now