Chapter1-Part3

345 92 5
                                    


کیونگسو مشغول درست کردن کیکی بود به محض تموم شدن با لبخند نگاهی به کیکش کرد که جی وو صداش کرد.

_ کیونگسو هیونگ میشه بیای اینجا کارت دارم.

کیونگسو به سمت جی وو رفت.

_ چی شده؟

_ میشه چراغ این جا رو عوض کنی،لامپ سوخته و من باید جایی برم.

کیونگسو سرش رو به نشونه ی  تایید تکون داد و به سمت انبار کافه رفت تا چهارپایه ای رو برداره،درست زمانی که داشت لامپ رو عوض می کرد برای یک لحظه حواسش پرت شد و داشت از روی پله می افتاد.

هر آن منتظر بود بیفته و بلایی سرش بیاد اما مستقیم توی یه جای گرم فرود اومد،آروم آروم چشمهاش رو باز کرد و صورت نگران کای رو روبه روش دید.کای بهش کمک کرد تا سر پا وایسه.

_ حالت خوبه کیونگسویا،داشتم از این جا رد می شدم گفتم یه قهوه بگیرم که دیدم یکی داره سقوط میکنه.

کیونگسو سعی کرد خودش جمع و جور کنه.

_ ممنونم.

اما تپش قلب شدیدی که داشت باعث شد دستش رو روی قلبش بزاره،کای که انگار متوجه شد به سرعت وارد آشپزخونه کافه شد و لیوان آبی برداشت و به سمت کیونگسو رفت،صندلی رو براش گذاشت و روی صندلی نشوندش و لیوان آب رو دستش داد،خودشم مقابلش روی پاهاش نشست.

_ مطمعنی حالت خوبه؟

کیونگسو با خجالت سرش تکون داد.

_ خوبم.فقط کمی ترسیدم.

کای با لبخند نگاهی به کیونگسو انداخت.

_ چرا همیشه با یه اتفاق همدیگه رو میبینیم؟

کیونگسو که آروم شده بود لبخندی زد.

_ نمی دونم،این خیلی عجیبه

_ شاید سرنوشته.

کیونگسو به کای که با آرامش حرف میزد نگاهی انداخت،کای که دید کیونگسو آروم شده بلند شد و مقابلش ایستاد.

_ من دلم می خواد باهات دوست شم کیونگسو شی،بیا یه بار دیگه همو ببینیم این بار بدون هیچ اتفاقی و یه آشنایی معمولی رو شروع کنیم.

کیونگسو هم متقابلا بلند شد و مقابل کای ایستاد.

_ باشه، قبوله.


.***


عمیقا توی فکر بود و به سهونی که چند دقیقه بود که با هیجان چیزی رو براش تعرف می کرد دقت نمی کرد. سهون که متوجه شد چانیول هیچ کدوم از حرفاش رو نشنیده دستش رو چند باری جلوی چانیول تکون داد. 

_ چانیول..هیونگ

چانیول با تکون خوردن دست سهون جلو صورتش به خودش اومد و بی توجه به قیافه سهون شروع به صحبت کرد.

ϟϞ҂ 𝓕𝓐𝓛𝓢𝓔_ 𝓢𝓔𝓐𝓢𝓞𝓝1 ҂ϞϟWhere stories live. Discover now