9. Those we hurt and those we can't

14 6 0
                                    

امروز صبح هم در کمال تعجب جه بوم خونه بود. وقتی وارد آشپزخونه شد با شنیدن صدای جلز و ولز روغن و بوی بیکن سرخ شد لبخندی زد. به سمت جه بوم رفت که پشت گاز ایستاده "اصلا بهت نمیخوره ولی آشپز خوبی هستی"

جه بوم که تی شرت سفید و گرمکن مشکی رنگی پوشیده بود زیر چشمی نگاهش کرد برای چند ثانیه بهش زل زد و بعد گفت "چرا بهم نمیخوره؟"

مارک آستین های بلوز آبی کمرنگش رو بالا داد تا کمی از بیکن در حال سرخ شدن برداره که جه بوم روی دستش زد" داغه "مارک خنده کنان دستشو عقب برد.

"خب، جواب سوالمو ندادی مگه من چمه" مارک دستشو دور بازوی عضلانی جه بوم حلقه کرد "همم نمیدونم شبیه خلافکارایی "جه بوم از تماس دست مارک خشکش زد، اما سعی نشون بده موضوع مهمی نیست و مارک روش تاثیری نداره.

مارک دستشو جلوتر برد، روی قفسه‌ی سینه ی سفت جه بوم کشید و زیر لب گفت" دوست دارم بدنتو ببینم، مطمئنم خیلی سکسیه"

جه بوم با شنیدن این کلمات سرخ شد و کمی خودشو عقب کشید، مارک با پوزخندی روی لبش به گاز تکیه داد "کی باورش میشه یکی مثل تو.. از من بترسه"

"من ازت نمیرسم!"

"اوه جه بوم تو حتی توی چشمامم نگاه نمیکنی، این کار آدمای ترسو نیست؟ "جه بوم بلافاصله برگشت و توی چشمای مارک زل زد.

مارک به مردمک های مشکی، عنبیه قهوه ایی رنگ که گشاد میشد زل زد، دستش بالا اومد، از روی گردن جه بوم تا گونش، به ارومی نوازش کرد.

جه بوم به نظر می‌رسید خشکش زده، حتی نفس هم نمی‌کشید.

مارک با صدای آرومی گفت "پس توام میتونی شجاع باشی.. دیگه چیا میتونی باشی" لبشو گاز گرفت و به جه بوم زل زد.

جه بوم بدون اینکه پلک بزنه بهش خیره شده بود خواست روشو برگردونه، اما مارک مانعش شد، سرشو جلوتر برد.

اون جه بوم رو مال خودش میکرد، مثل همه ی پسرای قبلش، اون هر کسی رو بخواد بدست می‌آورد.

" دستت چی شده؟ "نگاه جه بوم به دست باند پیچی شده ی مارک بود.

لعنتی

مارک اونقدر گرسنه بود و دهنش درگیر جه بوم که به کل بانداژ دور مچ دستش رو فراموش کرده. دستشو بلافاصله عقب کشید، اما مه بوم مچش رو گرفت "گفتم دستت چی شده؟" انگار دوباره یه آدم دیگه شده بود، انگشتاش محکم دور مچ ظریف مارک حلقه شده و دستشو توی هوا ثابت نگه داشت.

"چیزی نیست، بریده"

"با چی؟"

"گفتم که، چیز خاصی نیست" مارک از دست دیگش کمک گرفت تا خودش آزاد کنه "ولم کن"

"تا نگی ولت نمیکنم"

مارک اخم کنان با درموندگی نگاهش کرد.

به اون هیچ ربطی نداشت، مارک موظف نبود بهش توضیح بده.

EuphoriaWhere stories live. Discover now