21. And old friend

17 5 2
                                    

نیم ساعت بعد هر دو از اتاق بیرون اومدن، مارک ده دقیقه درگیر درست کردن یقش بود تا کبودی های روی گردنش معلوم نشه، اما وقتی دید فایده نداره بی‌خیال شد، جه بوم اونو به داخل دستشویی برد تا خودشونو تمیز کنن و پیش بقیه مهمونا برن.

مارک در حالی که صورتش رو می شست تا بقایای رژش رو پاک کنه به تصویر جه بوم زل زد که به اتاقک یکی از دستشویی ها دست به سینه تکیه داده و منتظرشه. اتفاقی که افتاده توی ذهنش اومد، جه بوم نسبت به قبل کاملا تغییر کرده بود، پیشرفتش قابل ستایشه.

"به چی زل زدی؟" جه بروم ابروشو بالا داده بود و نگاهش میکرد.

مارک لب پایینش رو گاز گرفت "هیچی."

جه بوم که متقاعد نشده به سمتش رفت و پشت سرش ایستاد "هوم، فکر نمی‌کنم." سرشو روی شونه ی مارک گذاشت "انگار توی اون اتاق خیلی بهت خوش گذشته."

مارک خندید "خب بایدم بگذره، به عنوان کس که قبلا با پسر دیگه ایی نبوده کارت خوبه." جه بوم پوزخندی زد "وقتی تو اینو بگی یعنی کارم خیلی خوبه."

لبخند مارک محو شد و از تصویرش توی آینه نگاهش کرد "منظورت چیه؟"

"هیچی فقط.. تو قبلا با پسرای دیگه بودی نه؟ "

مارک به سمتش برگشت و با ناراحتی نگاهش کرد" آره ولی دلیل نمیشه مثل هرزه ها باهام رفتار کنی."

جه بوم ابروهاشو در هم کشید" من همچین حرفی نزدم. "

" ولی این چیزیه که فکر میکنی." جه بوم برای چند ثانیه بهش زل زد. بعد آهی کشید و نگاهش گرفت" معذرت میخوام نباید این حرفو میزدم.. من هیچ فکری راجبت نمیکنم، آدمایی که قبلا باهاشون بودی یا نبودی برام مهم نیست. "جلوتر رفت و مارک رو بین خودش و روشویی محبوس کرد" چون من تو رو دوست دارم، آدمی که الان هستی، خودمم گذشته ی پاکی ندارم پس نمیتونم قضاوت کنم."

مارک لبهاشو آویزون کرد و دستشو روی یقه ی جه بوم کشید تا چروکش رو کمی مرتب کنه" از بین همه ی آدما نمیخوام تو راجبم فکر بدی بکنی."

جه بوم لبخند زد، سرشو جلو برد تا گونش رو ببوسه" من هیچ فکر بدی نکردم بیبی."مارک سرشو بالا آورد و نگاهش کرد" قول بده که هیچ وقت دیگه هم فکر بدی نمیکنی." چه بوم سرشو تکون داد و پیشونیش رو بوسید "خیلی خب، حالا بیا برگردیم پیش بقیه. "

هر دو به سالن اصلی رفتن، جایی که مارک در ابتدا هم اومده بود، جه بوم در بین جمعیت می رفت، برای خودش یه گیلاسی شامپاین و برای مارک یه لیوان سودا برداشت تا بخورن، مارک قلپی از نوشیدنی خودش نوشیده بود که چهره ی آشنایی رو دید." اوه بم بم. "

بم بم هم اونارو دیده بود و به سمتشون اومد. کت و شلوار یشمی مخملی به تن داشت و پیراهن مشکی زیرش، قبل ازینکه سلام بده نگاهش به کبودی های روی گردن مارک افتاد، ابروشو بالا داد و رو به جه بوم گفت "نمیدونستم اینقدر هنرمندی رئیس." جه بوم سقلمه ایی بهش زد و مارک هم خندید.

EuphoriaWhere stories live. Discover now