part3

401 39 6
                                    

سمیر:تو میدونی توی چه دنیایی هستی ؟
+خیلی سخته بفهمم ولی اینده  اما ،من گیج شدم

سر میز شام منتظر غذا بودیم
سمیر:این دنیا خیلی خطر ناکه امیدوارم اینو دیر نفهمی
+من.... به چه موجودی ....
با صدای سهند که در حال بحث با تام بود حرفم نا تموم موند
دوتاشون نشستن روی صندلی و خدمت کار ها غذا سرو کردن
خیلی آروم و مودب در حال خوردن غذام بودم
به هر حال من توی یک سری آداب و رسوم بزرگ شده بودم و آموزش زیادی دیده بودم

سوالات زیادی توی مغزم بود  انقدر که حسابی عصبی شده بودم

احساس کردم قاشق توی دستم خم  شد وقتی ولش‌ کردم متوجه شدم دسته قاشق ذوب شده
ضربان قلبم بالا رفت
خون از دستم جاری شد خون سیاه رنگ به سیاهی شب از ترس لرزیدم
سمیر سریع بلند شد و دستمال روی دستم گذاشت و منو توی بغلش بلند کرد و به اتاق برد نشوندم روی تخت و گفت:هیچی نیست
+من چی کار کردم
سمیر:اشکالی نداره  تموم شد
یهویی دستمال تو دستم شروع کرد به سوختن  سریع دستمالو برداشت و توی اشغالی انداخت
+من.....من ...همه چی رو خراب میکنم
سمیر:نه این اتفاق نمیفته باید به خودت مسلط  باشی
+دستمو توی دستش گرفت ولی سریع دستشو کشید دستش کمی قرمز شده بود
با بغض گفتم:من ... من...متاسفم ....
اشکام صورتمو گرفته بود
سمیر:اروم باش درستش میکنیم تا اون موقع سعی کن به چیزی دست نزنی
سمیر بلند شد و رفت منم گوشه تخت خودمو جمع کردم
کف دستم  منو نمیسوزوند دست چپم  مثل دست راستم قابلیت نابود کردن همه چی رو نداشت
در باز شد سهند اومد تو اتاق کنارم نشست و گفت:دستاتو ببینم
دستای لرزونمو جلوش گرفتم و با گریه نگاهش کردم دستشو روی دستم گذاشت و یه چیزی خوند
درد عجیب توی دستم پیچید
+آییییییییییی
دستمو کشیدم
سهند:چی شد
+دردم اومد
سهند:متاسفم  یکم تحمل کنی تموم میشه
دوباره دستمو گرفت شروع کرد ترجیح دادم تحمل کنم
اشکام دونه دونه روی صورتم می‌ریخت
سهند:تموم شد
دستشو توی جیبش کرد و یه دستکش چرم قهوه ای اورد و دستم کرد
سهند:به صورت موقتی اینو بپوش  جادو شده  چیزی نمیشه  برای محافظت از خودت  باید صبور باشی ما یه راه پیدا
می کنیم که اتفاق بدی نیفته
+ممنون
سهند بیرون رفت
سمیر:بهتره بخوابی
+میخوام ....حموم کنم
سر تکون داد و گفت:بیا بهت نشون بدم
از روی تخت پایین اومدم پشت سرش راه افتادم
وارد حموم عجیب غریب شدیم
سمیر:این دکمه آب داغه این دکمه اب سرده اگه دوتا رو با هم فشار بدی آب ولرم میشه و این دکمه هم از تصویر روش معلومه دوش اب باز میشه
در یه کمد رو باز کرد و گفت :این شامپو مخصوص مو  این نرم کننده مو. این یکی شامپوی بدنه
همینطور توضیح میداد ولی من هیچی نمی‌فهمیدم
وقتی به سمتم برگشت و با قیافه من مواجه شد کلافه گفت:نفهمیدی ؟
+واقعا انتظار داری بفهمم من کل حمومی که کردم توی زندگیم  با آب و صابون بوده
سمیر:کمکت میکنم
+چیییی
سمیر:کمکت میکنم
+نه به  خدمتکار بگو
سمیر:خدمتکارا رفتن تایم استراحته
+من....
سمیر:مجبوری تو که نمیخوای بعد این همه اتفاق همینطوری بری توی تخت

ملکه تاریکیWhere stories live. Discover now