part12

261 29 12
                                    

د.ا.د سمیر
روی سر بچه ها ایستادم و بهشون نگاه کردم
هیچ وقت به ذهنم نمی رسید اون عوضیا تا این حد به خودشون اجازه بدن که به بچه های من نزدیک بشن

در اتاق با صدای بدی باز شد با عصبانیت برگشتم فحش بدم که با دیدن رابی بد تر عصبانی شدم

با جادو بچه ها رو اروم کردم و به سمتش رفتم دستشو گرفتم کشوندمش بیرون
رابی :همچین دیر نکردم چه طور انقدر زود بچه دار شدی
(رابی توی فصل اول همون دوست سمیر بود که خیلی دختر باز بود قرار بود سریع بیاد  که دیر اومد)

مشت محکمی تو صورتش زدم
+مرتیکه آشغال میدونی چند ماه پیش باهات تماس گرفتم
دستشو روی صورتش گذاشت و گفت:بیشعور خر  هنوز دست بزن داری خجالت بکش سه تا بچه داری . فقط یکم دیر کردم میدونی که زمان دنیای ما با شما فرق داره
اومد سمتم با ذوق خودشو تو بغلم انداخت و گفت: باورم نمیشه عموووو شدممم

+باشه حالا برو عقب
رابی:باورت میشه اگه بگم  بالاخره عاشق  شدم؟
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم :از کی تاحالا انقدر  عقلت کار افتاده که عاشق بشی ؟
رابی:من خیلی وقته عقلم کار افتاده حداقل من یه دلیل قانع کننده دارم عاشق یه دختر بشم اما تو چه دلیل قانع کننده ای داری که توی این مدت کم عاشق یه دختری شدی که معلوم نیست از کجا اومده و کیه تازه مادر سه تا بچه هاته

غر زدم و گفتم:هیییی
رابی :راست میگم
+بیا بریم نوشیدنی بخوریم
با هم به سمت اتاقک بار رفتیم از توی قفسه ها یه شراب قدیمی در اوردم و درشو باز کردم  و برای دوتامون ریختم

روی صندلی لم دادم
رابی:واقعا عاشقشی ؟
+چرا همچین سئوالی میپرسی ؟
رابی:ببین همه ما از سمت مادر طبیعت یه جفت منتخب داریم ولی کلی جفت هستن که عاشق هم نیستن صرفا از روی غریزه باهم می مونن  یه رابطه پوچ‌ و تو خالی ....

+اون جفت منه  مادر بچه هامه  کلی ماجرا رو باهم پشت سر گذاشتیم به هم کشش خوبی داریم فکر نمیکنم موضوع انقدری که تو میگی عجیب و فاجعه باشه

رابی:اما تو درباره حست بهش نگفتی

کمی از شرابمو خوردم و به صندلی تکیه دادم
+تو که انقدر روابط عجیب غریب و مختلف داری چرا پیگیر علایق من شدی یهویی

رابی:ببخشید ولی یکم واسم غیر قابل درکه

+من باهاش خوبم حس خوبی بهم میده
کنارش همه چی متفاوته حرکات و رفتارشم جالبه  دلم میخواد ازش مراقبت کنم  حتی دلم میخواد الان این لیوانو بکوبم تو صورتت که انقدر چرت و پرت نگی.

خندید و شرابشو خورد و گفت:من به عشق اعتقاد ندارم هر احساسی که پیش بیاد از سر عادته

+تو که چند دقیقه پیش ادعای عاشقی کردی
رابی با پوزخند گفت:میدونی که مثل همیشه یه کراش سادس

ملکه تاریکیWhere stories live. Discover now