part1

413 57 50
                                    

ازدید نامجون:

با بچه ها جمع شدیم اومدیم جنگل ،دور از زندگیمون فقط برای خوش گذرونی ،من و یونگی قراره چادر بزنیم ، جین قراره وسایل و از ماشین بیاره .
بعد از اینکه وسایل و با کمک هوسوک اورد، مشغول چیدنشون شد ،جیمین و جونگکوک مشغول درست کردن آتیش شدن فکر کنم جیمین رفته چوب خشک بیاره ،هوسوکم تا فرصت گیر آورد مشغول عکس گرفتن شده.
من همش سعی میکنم به یونگی کمک کنم
چادر بزنیم ولی دائما خراب کاری میکنم چون اولین بارمه چادر میزنم.

همیشه این کار وظیفه هوسوک بود اما چون دفعه قبل تو شرط بندی باختم مجبور شدم این دفعه من چادر بزنم که یونگی قبول کرد توش کمکم کنه ،دلش نمی خواست شب تو سرما بخوابه ،بعد از نیم ساعت هنوز کار چادر تموم نشد
تا اینکه یونگی عصبانی شد و بهم گفت بهتره برم به
بقیه کمک کنم و خودش کار چادر و تموم میکنه ،منم از خدام بود برای همین رفتم پیش جیمین تا تو جمع کردن هیزم کمکش کنم دونفری خیلی زود چوب و برای آتیش جمع کردیم .

همون موقع جونگکوک با مهارت یه آتیش خیلی خفن درست کرد، همون موقع متوجه شدم کار چادرم تموم شده و جین وسایل و توش چیده ،هوسوکم یه پارچه ی بزگ آورد کنار آتیش پهن کرد و روش و پر بالشت و پتو کرد و یسری خوراکی از تو چادر آورد.

همه روی پارچه نشستیم به جز جونگکوک که مشغول درست کردن باربیکیو رو آتیش بود بعد از تموم شدن کارا انقدر خسته بودیم که سریع ناهارو خوردیم و هرکی یه جایی کنار آتیش یا تو چادر برای خودش پیدا کرد و مشغول چرت زدن شد دیگه بعد از ناهار هیچکس انرژی انجام کاری رو نداشت بعد از ۳ساعت درست و حسابی خوابیدن و چرت زدن جین بیدار شد و هممون و بیدار کرد.

________________________________________

از دید هوسوک:
چرت بعد از ظهر باعث شده بود خستگیم در بره هرچند من کار زیادی نکردم ولی چون راه طولانی بود
یکم کسل بودیم برای همین تصمیم گرفتیم خودمونو سر گرم کنیم.

یکم بدمينتون بازی کردیم ولی بعد از تاریک شدن هوا دور آتیش جمع شدیم و تصمیم گرفتیم جرئت یا حقیقت بازی کنیم و هرکس جرئت و انجام نداد مجازات بشه و هرکس حقیقت و نگفت بنوشه
بطری رو اولین دور جونگکوک چرخوند و سر بطری به سمت جیمین رفت

علامتاشون:
جیمین×
یونگی÷
جونگکوک+
نامجون٪
جین=
هوسوک#

جونگکوک با یه لبخند بزرگ رو به جیمین
+ خب جناب لاسوعه کبیر جرئت یا حقیقت

× هر کردم و انتخاب کنم شرط میبندم تو از قبل یه چیزی آماده کردی ولی چون دنبال دردسر وسط جنگل نیستم حقیقت

+ کی مایه دردسره؟من؟ یا تو که رفتی دختر همسایتونو کردی ،بهش گفتی برای سلامت پوست خوبه،بدبخت دختره از وسط جر خورد ، برا پوستش خوب نبود هیچ انقد موهایه بدبخت و کشیدی داشت کچل میشد

I'm not luciferWhere stories live. Discover now