part14

125 22 12
                                    

_ قبل از خواب باید حرف بزنی

+ درباره چی ،نکنه دلت قصه ترسناک میخواد که جات وخیس کنی

_ من احمق نیستم پس بهتره تا خودم ازت حرف نکشیدم مثل یه بچه خوب همه چیز و بگی

+ حتی اگه چیزی بدونمم بهت چیزی نمی گم ،این قیافه داغون و حرص خوردنت خیلی حال میده

_ میخوای دیونم کنی

+ همین الانشم هستی

_ اونی که اینجا روانیه و قرص میخوره تویی ،من مطمئنم الان که اینجا با آرامش لم دادی، یه چیزایی تو ذهنت هست که نمی خوای ازش سر در بیارم

+ برعکس اینو بدون الان به شدت دلم میخواد با کاکتوس به فاکت بدم

_ نظرت درباره اینکه دیگه بهت مسکن ندم و خبری از قرصا نباشه چیه ،یکم که بگذره بیشتر دلت اون قرصا رو میخواد و بخاطرش حاضر میشی هر کاری بکنی

لوسیفر رو لبه تخت نشسته بود و صورتش به سمت جونگکوک بود

جونگکوک خم شد و به آرومی لباش و به گوش لوسیفر نزدیک کرد و خیلی آروم نفس داغش زیر گوش لوسیفر خالی کرد جوری که پوست لوسیفر داشت می سوخت ،چطور ممکنه نفسای یه آدم انقدر داغ باشه مگه دهن جونگکوک کوره ی مذاب بود

جونگکوک آروم همون جا لب زد
+من اون قرصا رو میخوردم اما معتادشون نبودم من به هرچی اعتیاد پیدا کردم و با دستای خودم نابود کردم چون اعتیاد یعنی وابستگی و وابستگی یعنی ضعف ،اون قرصا فقط کمک می‌کرد بتونم مثل یه بازیگر حرفه ای نقش یه پسر بچه یتیمه مهربون و ضعیف بازی کنم ،کسی که همه دوسش داشته باشن و بخوان ازش مراقبت کنن ،اون قرصا درست مثل یه ماسک بود

+ تو ام اگه یه مدت ماسک بزنی ،زندگی بدن اون برات یکم عجیب میشه ،من به خاطر نخوردن اون قرصا درد می کشم اما اینو از اولشم می دونستم ،می دونستم یه روز اگه مجبور شم ولشون کنم چه بلایی سرم میاد و خودم اجازه دادم وابستشون بشم ،حالام ولشون می کنم دیگه نیازی به اون قرصا ندارم اونی که قرصا قراره به زور به خوردم بده تا از شرم در امان باشه قراره تو باشی چون این jk دیگه ماسک نداره

_ واقعا ترسیدم ،نظرت چیه دست و پات و به پایین تخت ببندم تاصبح همون جا بخوابی تا حالت جا بیاد

+ چه خشن 😒

_ جونگکوک

+ چیه؟

_ درکت می کنم

+ چیه من و درد می کنی اینکه دلم میخواد تیکه پارت کنم

لوسیفر خیلی جدی ادامه داد

_ درک می کنم دوست داشتن کسی که دوست نداره چقدر بهت ضربه میزنه درک می کنم وقتی گرفتار یه مشکل میشی و داری درد می کشی نیاز داری کسی کنارت باشه انتظار داری اونا به فکرت باشن اما کسی که تمام مدت تکیه گاهت بود خیلی راحت فراموشت کرده این خشم درونت مثل یه آتیش می سوزونتت و خاکسترت می کنه اما می دونی فرق من با تو چیه؟ تو اجازه دادی اون آتیش نابودت کنه اما من وقتی آتیش خشمم خاکسترم کرد درست مثل یه ققنوس از دوباره زنده شدم اینار قوی تر از هر دفعه آتیشی که درونم طغیان می کرد دیگه نمی تونه بهم آسیب بزنه شده مایع قدرتم وتنها کسی که باید از این آتیش بترسه اطرافیان منن چون اونا هیچوقت نمی تونن از خاکسترش متولد بشن

I'm not luciferWhere stories live. Discover now