part 24 ( Sunflower )

1.4K 295 804
                                    

( آپ بعدی 160 تا ووت و 500 تا کامنت)

سلام عشقا چطورید؟

کاورو دیدید؟ دیدید؟؟؟؟ نههههه دیدیدددددد؟؟؟؟ سانفلاور و ومپایر... میخوام گریه کنم از قشنگیش...

کاور از آلای هنرمندم Ala83AA

قسمت بیست و چهارم آفتابگردون...🌻

هری یکم توی ماشین موند و به صدای تاپ تاپ های بامزه قلب لویی گوش داد. مطمئن بود لویی زیر لب چندبار بهش فحش داده بود و با شنیدن فحش ها خندید ، ناخودآگاه دستشو روی قلبش گذاشت

«نمیدونی اینجوری میکنی بیشتر روانی میشم لو!؟»

دوربین هارو با گوشیش چک کرد و به محض اینکه متوجه شد رز هنوز میخکوب به تخته س لبخند زد. دلش نمیخواست از لویی جدا شه اما باید میرفت تا زودتر از این قضیه راحت شه و لوییش رو به خونه برگردونه... نمیتونست اون خونه رو بدون لویی ببینه... انگار همه چیزش کم بود! اون خونه بدون لویی اصلا خونه نبود... تو نظرش با جهنم فرقی نداشت!

.      .      .       .        .

زین در زد و با صدای لویی که بهش میگفت بیاد داخل درو باز کرد.
«هی! صبح بخیر... توام مثل لیام کله خر سحر خیزی که! دو ساعته بیدار شده هی بهم لگد میزنه بیام بهت سر بزنم و ببینم اگه بیداری صبحانه آماده کنم برات...»

لویی خندید
«خب! بیدارم! تو برو پیش لیام من خودم یه چیزی درست میکنم...»

چشمای زین برق زد
«واقعا؟ یعنی منظورم اینه که لازم نیست! خودم... باشه پس درست میکنی دیگه؟»

صدای خنده لویی بلند شد و زین هم زیر خنده زد
«آره! می‌دونم پرروام ولی واقعا هنوز خوابم میاد... نهارو لیام درست میکنه من شام مهمونت میکنم... فقط تورو... اون لیام دیوث که منو صبح زود بیدار کرده خودش باید پول شامشو بده!»

لویی بازم خندید و دستشو تو هوا تکون داد
«چیزی نیست مرد...!»

لویی لبه آستینشو شست و اونو روی صندلی توی اتاق گذاشت تا خشک شه و بعد از اینکه لباسشو عوض کرد به آشپزخونه رفت. نون تست هارو توی شیر و دارچین و عسل تفت داد و چندتا تخم مرغ هم آبپز کرد...

.     .     .      .

لیام با دیدن زین که مثل کلاف مشکی گوله شد زیر پتوشون به خودش اومد و سرشو از پتو درآورد و با دست چند بار به پتو ضربه زد
«هوی! بیدار شده بود؟ زین! نرفتی مگه نه؟ خودم برم؟»

زین با حالت غر دار و کشداری نالید
«نه خیر! رفتم... آشغال الکی بیدارم کردی... اون خوابه... بهم گفت تا یکی دو ساعت دیگه بیدارش نکنیم...»

لیام دست سالمشو زیر پتو برد و یکم زین رو قلقلک داد
«اگه خواب بود چجوری بهت گفت یکی دو ساعت دیگه میخواد بخوابه... توله سگ تنبل و جرزن...»

Vampire's Kiss [L.S] [Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now