PART 67 (MIRACLE...)

426 119 111
                                    

سلام خوناشام کوچولوها
حالتون چطوره؟

بریم سراغ قسمت 67؟؟؟؟ میکروفون دست شماااااا

این قسمت صحنه های باز جنسی داره 🔞

اینو گفتم که با دقت تر بخونید 😂

قسمت 67 معجزه

اطلاعاتی که بیلی توی گوشیش براش فرستاده بود رو بادقت خوند. جواب بیلی رو داد و بهش گوشزد کرد که به زودی میاد عمارت اصلی و خودش همه چیز رو چک میکنه. صورت خودش رو داخل دستشویی خونه رابرت شست و بعد با لبخند خارج شد تا پیش پسرش برگرده.

لویی داشت میز شام رو میچید که با دیدن هری لبخند زد.
«همش از پاستاهای خودت تعریف میکردی! وایسا تا پاستایی که بابام درست می‌کنه رو بخوری و هوش از سرت بره!»

هری آروم قدم برداشت و درست وقتی لویی داشت بشقاب هارو میچید از پشت بغلش کرد. گردن و گوش لویی رو بوسید و باعث شد لویی بخنده و بینیشو چین بده.
«زنگ بزن نایل بیاد اینجا! باید برم عمارت... نمی‌خوام تنها باشی!»

لویی اخم کرد و تو بغلش برگشت. صداشو آورده بود پایین تا رابرت صداشونو نشنوه.
«هری میشه بس کنی؟ دو دقیقه اومدم اینجا به بیماریم فکر نکنم. میشه زهرمارم نکنی؟»

هری با بوسه ای که به پیشونیش زد سعی کرد اخمشو باز کنه
«نمیخوام بیشتر از این که تو ذهنت هستم عوضی به نظر بیام و با نفوذ مجبورت کنم. بهش زنگ میزنی یا قید همه چیز رو بزنم و با نفوذ انجامش بدم؟ شایدم باید برای رابرت توضیح بدم که وقتی حمله بهت دست داد باید چیکار کنه؟»

لویی دست هاشو روی سینه هری گذاشت و محکم به عقب هلش داد
«حالمو بهم میزنی! حالمو از خودم بهم میزنی هری... حالمو از خودت بهم میزنی!»

هری سرشو پایین انداخت. لویی بخاطر فشاری که داشت تحمل می‌کرد ، زبون تند و تیزش برگشته بود و انقدر حساس شده بود که هر مراقبتی رو پس میزد و فقط میخواست انکار کنه و مثل قبل زندگی کنه و این هری رو آدم بده داستانش میکرد که میخواست به هر قیمتی ازش محافظت کنه حتی اگر باعث این بشه که ازش بدش بیاد و حالشو بهم بزنه!
«میدونم! حالا زنگ بزن...»

لویی سرشو به علامت نه تکون داد
«زنگ نمیزنم! بهم نفوذ کن و قسم میخورم اگه به رابرت چیزی بگی تا زمانی که زنده ام نمیذارم دستت بهم بخوره و منو ببینی!»

هری جلو رفت و دستشو روی چونه لویی گذاشت. به چشم هایی که با ناراحتی نگاهش میکردند نگاه کرد و چندتا نفس عمیق کشید. نتونست با خودش کنار بیاد که بهش نفوذ کنه. آروم زمزمه کرد
«لعنت به من!»

چونه لویی رو رها کرد و گوشیشو درآورد
«بیلی! نگهش دار... من دیروقت میام اونجا... غلط کرده که میخواد بره! شده با کتک و زنجیر نگهش دار!»

Vampire's Kiss [L.S] [Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now