(کامنت 1k ووت 200)
سلام خوناشام کوچولوها
باورتون میشه رسیدیم به قسمت 42 بوسه؟لطفا اگر میخونید و دوستش دارید ووت و کامنت بدید❤️
این قسمت دارای مقدار کمی صحنه های باز جنسیه 🔞
بریم سراغ قسمت 42 تا همیشه و برای ابد
هری مدتی بود که توی اتاق دم پنجره ایستاده بود و سیگار با سیگار روشن میکرد و پشت سر هم سیگار میکشید. دود تو ریه هاشو چند ثانیه نگه میداشت و بعد با حرص بیرون میفرستاد. نگران بود ، ناراحت بود ، عصبانی بود ، سر شکسته و دلگیر بود و هیچکس نمیتونست کمکش کنه چون میدونست تمام این ها تقصیر کسی جز خودش نیست.
به حیاط نگاه کرد که ماشین نایل وارد شد و بعد رابرت و نایل به سرعت از ماشین پیاده شدند و داخل عمارت اومدند. خودش به زین گفته بود هرکاری لازمه انجام بده پس حتما لازم بوده که کسایی که لویی رو دوست دارند و بهش آسیب نمیزدند رو خبر کنه تا کنارش باشند و با آمبولانس برش گردونن به جایی که آرامش داره! به خونه پدریش...
بعد از چند دقیقه هری میتونست صدای داد و بیداد رابرت رو واضحا بشنوه که از همه میپرسه چه بلایی سر پسرش اومده! خیلی طول نکشید که رابرت پشت در اتاق هری رسید و محکم به در کوبید. هری سیگارشو خاموش کرد و با صدای بمش زمزمه کرد
«بیا تو رابرت»رابرت به محض باز کردن در سمت هری حمله برد و تو صورتش سیلی زد. هری غمگین نگاهش کرد و بعد سرشو پایین انداخت و هیچی در برابر فریادهای رابرت نگفت
«اون روز قسم خوردی مراقبشی! قسم خوردی اذیتش نمیکنی! قسم خوردی هری... چیکارش کردی؟ چرا به این روز انداختیش؟ هری اون پسر.... اون...»وقتی رابرت ساکت شد هری سرشو بالا گرفت و با چشم های خیس بهش نگاه کرد
«متاسفم!»رابرت با عصبانیت سیلی دیگه ای تو گوش هری کوبید
«حرومزاده عوضی! حتی هیچکس بهم نمیگه سر پسرم چه بلایی اومده... من همین الان از اون شرکت استعفا میدم... دیگه نه من رو خواهی دید و نه لویی رو... هیچوقت...»هری یادش میومد وقتی با رابرت صحبت کرده بود چقدر از عادت های کوچیک و بزرگ لویی پرسیده بود. از روز و ساعت و دقیقه تولدش ، از اینکه چه رنگی رو دوست داره و تو مدتی که باهاش آشنا نبوده چیکار میکرده ، چه غذایی رو بیشتر از همه دوست داره یا وقتی اعصابش خورده یا وقتی خوشحاله چیکار میکنه... حس وحشتناکی تمام وجودش رو گرفت و باعث شد اشک های جمع شده توی چشمش پایین بیوفته.
هری آروم دست های رابرت رو گرفت ولی رابرت محکم پسش زد و عقب هلش داد
«لیاقت تو مردی مثل لویی نیست! تو باید با حرومزاده هایی مثل خودت بگردی مگه نه؟ مردی مثل لویی تو دستای تو خورد میشه ، داغون میشه... تو ادعا کردی دوسش داری و حالا ببین چیکارش کردی! مطمئنم روزی که بفهمی واسه همیشه از دستش دادی توام مثل امروزش خورد و داغون میشی... هری امیدوارم هیچوقت نفهمم که چرا این بلاها سرش اومده چون اگر بفهمم برمیگردم و اول از همه شرکت لعنتیت و بعد خودتو آتیش میزنم...»
YOU ARE READING
Vampire's Kiss [L.S] [Z.M] Completed
Vampireتمام شده~ «برای صدها سال فکر میکردم پرقدرت ترین موجود این دنیام... ولی من چیزی بجز یه هیولای نفرین شده نیستم! من مجبورم ازت دور باشم تا بهت آسیب نزنم... من... من مجبورم. مجبورم برم که تو آسیب نبینی مخلوق شیرینم...» . . . . . . . ...