تا حالا به داروی مسکن فکر کردین؟ موقعی که درد داریم داروی مسکن میخوریم و با حس نکردن درد خیلی سادهانگارانه حس میکنیم دیگه دردی وجود نداره اما این واقعا، یه توهم لعنتیه!
هیچ مسکنی نمیتونه درد رو از بین ببره، مسکن فقط باعث میشه احساسش نکنیم، یا مثلا نور لامپ در تاریکی شب، ظلمات رو از بین نمیبره فقط اوضاع رو بهتر میکنه.
اگه چند لحظه اثر مسکن از بین بره، یا اگه برق چند دقیقه قطع بشه، اون موقع عمق فاجعه مشخص میشه.
****
کراوات جونگکوک رو براش بست و به صورتش خیره موند، رنگِ یاسیِ پیراهنی که امروز برای همسرش طراحی کرده بود، هارمونی خوبی با چهرهاش داشت.
"به چی زل زدی تهیونگم؟"
بدون اینکه بهش جوابی بده روی پنجهی پاهاش بلند شد و به آرومی گونهی مردش رو بوسید، در واقع سوال جونگکوک احمقانه بود! واقعا نمیدونست محو نگاه کردنش شده؟
لبهاش رو به لبهای جونگکوک چسبوند و مشغول چشیدن طعمی شد که هیچ وقت دلش رو نمیزد، پهلوهاش بین دستهای بزرگِ همسرش اسیر شدن و جونگکوک با کمی بالا دادن بدن ظریفش سعی کرد به پسر کوچولوش کمک کنه.
بعد از چند دقیقه از بوسهی فرانسوی شون دل کندن و پسر کوچکتر در حالی که سرش رو توی سینهی پهن مرد مقابلش فرو کرده بود نظرش رو در خصوص رنگ تن همسرش بیان کرد.
"یاسی خیلی بهت میاد کوکی، فکر کنم باید چند دست لباس مختلف با این رنگ داشته باشی."
سرش رو خم کرد، جوری که نفسهای گرم تهیونگ به گردنش بخورن و موهای طلایی رنگش رو بوسید.
"میشه بهم بگی در مورد کدوم رنگ این حرف رو نزدی جئون تهیونگ؟"
یه لبخند مستطیلی قشنگ حکومت لبهای تهیونگش رو به عهده گرفتن و مشت ضعیفی به سینه اش کوبیده شد.
"تقصیر من نیست که تو با همه چیز جز بستن کراوات سازگاری داری."
آروم به سمت کاناپه حرکت کرد و بعد از اینکه خودش روش نشست تهیونگ رو روی پاهاش نشوند، هنوز به ساعت قرارشون نرسیده بودن .
"قبل از اینکه تو وارد زندگیم بشی مجبور بودم پاپیون ببندم."
تکیهاش رو به استوارترین تکیهگاه زندگیش داد و دستش رو بین دستهای جونگکوک قرار داد.
"کوک! من میدونم که تو حداقل چهارساله میتونی اینکار رو انجام بدی!"
ابروهاش بالا پریدن و سعی کرد خندهاش رو قورت بده.
"اشتباه میکنی."
"میتونی اینطوری بگی اما من دیدم چطور برای اون پسر کوچولوی همبازیت کراوات بستی! به هر حال مهم نیست، هیچ وقت حق نداری خودت اینکار رو انجام بدی چون متعلق به منه!"
YOU ARE READING
Murder in Itaewon [kv ver]
Fanfiction❦𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲: کیم تهیونگ، همسر بازیگر جئون جونگکوک و طراح مد معروف گذشتهی تلخ و پر از خشونتش رو با مرهم بوسههای مردش فراموش کرده. زندگی قبلی و پر دردش که بیشباهت به یک کابوس نبوده رو پشت سر گذاشته و با قدرت عشق احیا شده؛ اما چی میشه اگه گذش...