کشیده شدن پتویی رو روی جسم در حال یخ بستنش احساس کرد، سوزش آشنای آنژیوکت نفوذی اینبار رگ بیچارهی پشت دستش رو هدف قرار داده بود.
چشمهاش با به خاطر آوردن صدای ممتدی و همچنین رقص جسم عزیزترینش زیر پدالهای دستگاه شوک، پردههای بیچارهی پلک رو دریدن و در کسری از ثانیه بدن بیرمقش از تخت جدا شده بود.
انقدر هول بود که حتی متوجهی حضور جین نشد، تنها پاهای بیچارهاش رو روی پایهی تخت گذاشته بود تا پایین بیاد، نفسهاش به ریتم تنفسی یک دوندهی ماراتن رسیده بودن و چشمهاش همزاد ابرهای بارانزا بودن.
دستهای جین روی شونههای افتادهاش نشستن و اسمش رو لب زد.
"تهیونگ!"نگاه گنگش رو به مرد دوخت و لبهای بهم دوخته شدهاش رو برای گفتن چیزی حرکت داد؛ اما انگار جین ذهنش رو خونده بود؛ چون قبل از اون به حرف اومد.
"وضعیتش استیبله، تنها برای چند لحظه توی ریتم ضربان قلبش اختلال پیش اومده بوده. الان خوبه، خب؟ قلبش اصلا نایستاده بود، فقط نامنظم میتپید."
روح پرواز کردهاش به بدنش برگشت، پاهاش بیاختیار شل شدن و روی تخت نشست. صورتش رو با دستهاش پوشوند و بغضش بهآرومی ترکید.
چند لحظه بعد سرش توی سینهی جین فرو رفته بود و پسر بزرگتر مثل یک حامی، آرومش میکرد.
" هیش... همینجوریشم ضعف داری، هیچ میدونی قند و فشارت چند بودن؟ بدنت داره تحلیل میره."سعی کرد صداش رو کنترل کنه تا خشی روش نیفته، تا دل ابرک در حال بارش توی آغوشش بیشتر نشکنه.
"میخوای بریم به اتاقش؟"سر پسر خیلی فورا ازش جدا شد و با تکونش موافقت خودش رو اعلام کرد. لبخند گرمی زد و با گرفتن دست سردش بهش کمک کرد تا بلند بشه.
چند ثانیه بعد مقابل اتاق جونگکوک ایستاده بودن، در رو باز کرد و اجازه داد تهیونگ وارد اتاق بشه.
"تنهاتون میذارم خب؟ من این بیرون منتظرم."پسر کوچکتر با چهرهای که حالا بشاشتر بهنظر میرسید، سر تکون داد و در رو به آرومی بست.
به پاهاش سرعت داد و جایی دورتر از اتاق به دیوار تکیه کرد، کمکم پاهاش تاب نیاوردن و روی زمین سقوط کرد، اشکهاش حالا بدون هیچ ترسی صورتش رو میپوشوندن. بهتر بود قبل از اینکه بهش بگه اون جسم دیگه به هیچ وجه حرفهاش رو نمیشنوه یه فرصت میداد، نه؟
****
صدای زندگی رو میشنید، خطوط روی صفحه شکستگی و این یعنی جونگکوکش زنده بود، نفس میکشید، حتی چسبهای زشت روی چشمهاش رو کنده بودن، این نشونهی خوبی بود. احتمالا جونگکوک قرار بود به زودی بیدار بشه.
YOU ARE READING
Murder in Itaewon [kv ver]
Fanfiction❦𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲: کیم تهیونگ، همسر بازیگر جئون جونگکوک و طراح مد معروف گذشتهی تلخ و پر از خشونتش رو با مرهم بوسههای مردش فراموش کرده. زندگی قبلی و پر دردش که بیشباهت به یک کابوس نبوده رو پشت سر گذاشته و با قدرت عشق احیا شده؛ اما چی میشه اگه گذش...