[Flash back]
با لبخند به شعلههای آتیش خیره موند و بویی که توی فضا میپیچید رو وارد ریههاش کرد، احتمالأ هرکس دیگهای بود از بوی گوشت انسانی که در آتش میسوخت بدش میومد؛ اما به نظر دویونگ اون بو لذتی برابر با انداختن طنابدار دور گردن یک مجرم داشت.
خورشید در حال جمع کردن بساطش از سطح زمین بود و اون خارج از شهر مشغول آتشبازی.
وقتی به اندازهی کافی از سوختن جسد مطمئن شد، به چکشی که آلت قتل بود خیره موند و به سمت استخوانهای باقی مانده رفت. دستکشهای ضدحرارت رو دستش کرد و استخوانهای باقیمانده رو تا حد زیادی خردشون کرد. درون یه محفظهی فلزی پنهانشون کرد و در نقطهای عمیق دفنش کرد.
اون زن میخواست برای همیشه ناپدید بشه و دویونگ بهش کمک میکرد، یاد التماسهاش که میفتاد لبخند ناخواستهای میزد. چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان.
اولش میخواست به این یک نفر رحم کنه چون میدونست به اندازهی بقیه بد نبوده؛ اما وقتی فکر کرد به این نتیجه رسید که تنبهیش باید بدتر هم باشه. حداقل بقیهی آدمهایی که عزیزترینش رو آزار میدادن ادعای دوست داشتنش رو نداشتن، تظاهر نمیکردن براش نگرانن و بهش محبت میکنن، برخلاف این زن.
اون نامادری تهیونگ رو به سزای کارش رسونده بود و ناراحتی و عذابی نداشت.
****
باد سرد زمستانی برگههای تبلیغاتی مشکی رنگ رو پرواز میداد و این صحنههای برای جین تداعیگر پرواز کلاغها روی جسم یک مرده بود.
هوا ابری شده بود و باد با پیچیدن بین ساختمانهای درحال ساخت، زوزه میکشید.
با رسیدن هوسوک نفس عمیقش رو بیرون فرستاد و بعدِ سلام مختصری به سمت کافهای که نور چراغهای نئونیش معبر خیابون رو هم رنگی کرده بود، رفتن.جمعیت کمی در اون نقطه از شهر تردد میکرد، برخلاف ایتهوون مکان پر بازدید کنندهای نبود، کافه در یکی از کوچههای محلههای نسبتا متوسط شهر واقع شده بود.
با باز شدن در موجی از گرما همراه بوی قهوه به مشامشون خورد، شلوغ نبود، یک کافهی کلاسیک که تنها مشتری اون تایمش دختری با پالتوی شطرنجی و موهای چتری شکلاتی بود. دختر گوشهای مقابل شیشه نشسته بود و در حین نوشیدن قهوهاش، کتاب زیر دستش رو ورق میزد.
هوسوک جلوتر رفت، پشت پیشخوان ایستاد و با گذاشتن دستش روی زنگ، صاحب مغازه رو فراخوند. کمی دورتر از افسر پلیس و نزدیک شومینه ایستاد، با فکر کردن به اینکه شاید این مکان جز تعلقات قاتل جونگکوک یا آشنایانش باشه، معدهاش پیچ میخورد.
YOU ARE READING
Murder in Itaewon [kv ver]
Fanfiction❦𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲: کیم تهیونگ، همسر بازیگر جئون جونگکوک و طراح مد معروف گذشتهی تلخ و پر از خشونتش رو با مرهم بوسههای مردش فراموش کرده. زندگی قبلی و پر دردش که بیشباهت به یک کابوس نبوده رو پشت سر گذاشته و با قدرت عشق احیا شده؛ اما چی میشه اگه گذش...