☕clothes7⛓

3.2K 380 13
                                    

''لباس''

سوم شخص

تهیونگ داخل ماشین نشسته بود و گریه میکرد .. چرا ؟ سوال داره؟ هرکی اگر مورد اسارت قرار میگرفت و قرار بود تا آخر عمرش بردگی یکی رو بکنه..و مردن و کتک خوردنش فقط ب یه کار اشتباه بستگی داشت
گریه میکرد!

الان آسمون توی دیدش بود .. ولی فقط آسمون ابر هایی ک آزادانه توی هوا شناور بودن .. پرندگانی ک بدون هیچ دغدغه ای پرواز میکردن خورشید ک خودنمایی میکرد و نور درخشانش رو روی زمین پخش میکرد .. همه ی انها آزاد بودن

ماشین ایستاد و پس از چند دقیقه..دوباره حرکت کرد ... تنها چیزی ک تهیونگ میدید بالای در بود و حدس میزد ک رسیدن

مرد پس از خاموش کردن ماشین پیاده شد و در عقب رو باز کرد .. قفس تهیونگ رو برداشت .. ویو اب ک تهیونگ میدید فقط جلوش بود .. دیدن سنگ های گرون قمیتی ک زمین رو پوشانده بودن و باغچه های مختلف .. درختانی هر کدام مرتب کوتاه شده بودن .. گل هایی با رنگ های متفاوت .. اما رنگی ک چشمای
او را گرفت ..بنفش بود .. چقدر گل های بنفش زیبا بودن

مرد از پله ها بالا رفت و تهیونگ را وارد اتاقی کرد .. دیوار های اتاق سفید بود و تختی کرم با پتوی پشمی صورتی وسط اتاق بود .. کنار تخت چند کشیو وجود داشت .. مرد تهیونگ رو زمین گذاشت و در قفس رو باز کرد اما بدون گفتن چیزی اتاق رو ترک کرد و در را بست

تهیونگ سرش رو از قفس خارج کرد و اطرافش رو دقیق نگاه کرد و ب اضافه ی اون تخت میز آرایشی هم دید ک اونجا بود از قفس بیرون اومد .. اما میترسید نزدیک به هر یک از اون وسایل بشه .. پس رفت گوشه ی دیوار ...

احساس خستگی میکرد .. پس توی خودش جمع شد و سرش رو روی پای خودش گذاشت و ب خواب رفت
پس از ساعتی .. صدای در اتاق اومد اما تهیونگ وول کوچکی خورد و صدای ملچی از لب هاش خارج شد و دوباره خوابید ..

جونگکوک ب اون موجود کیوت نگاه کرد جوری ک اونجا نشسته .. و چشماشو بسته .. جوری ک اوتقدر کیوته و میشه خیلی هم خوب به فاکش داد ..

آروم با نوک کفشش تهیونگ رو تکو‌ن داد او هم بعد از چند تا پلک کامل چشمانش رو باز کرد .. با دیدن جونگکوک عقب پرید و شروع ب لرزش کرد ..

کوک:بیبی؟..از من میترسی؟

تهیونگ سرش رو تند تند تکون داد .. جونگکوک نیشختدی زد

کوک: کلمات..از اونها استفاده کن..وگرنه ب چیزی ک میخوای نمیرسی

ته: ب..بله

کوک: افرین ‌.. میدونستی من برده های مطیع رو بیشتر دوس دارم؟و بیشتر بهشون جایزه میدم؟

ته: ج..جایزه؟

کوک:هوم مثلا توی تنبیهات از چیزایی ک خیلی ازش میترسن استفاده نمیکنم..یا میزارم با‌جیمین صحبت کنه ...

ته: ه..هیونگ؟

کوک: هح..تعجب نمیکنم اون پسر با همه خوبه و این ب درد منم میخوره

تهیونگ خیلی متعجب با چشمای درشتش که خیلی پیچیده بود نگاهش کرد .. جونگکوک خم شد و چونه اش رو در دست گرفت .. اونو ب سمت خودش کشید و لباشو بین دندون گرفت و اون تیکه رو مکید و گاز گرفت .. تهیونگ مزه ی خون رو احساس کرد و جونگکوک اون خون را مکید

کوک: دو ساعت دیگه جیمین میاد .. آماده میشی و میای اتاق من .. تو اونجا میخوابی و زمانی ک من نیستم توی این اتاق هستی!

ته: ب..له

کوک: الانم از روی زمین بلند شو و برو حموم

اینو رو گفت و رفت .. تهیونگ از جاش بلند شد .. ب دری ک داحل اتاق بود نگاه کرد و بازش کرد .. اونجا حموم عجیبی بود چون همه چیزش طلایی و شیشه ای بود

وان بزرگی وسطش بود ک کلی دکمه روش داشت .. تهبونگ روی انها رو خوند .. دکمه ی سبزی روش نوشته بود روشن .. اونو فشار داد و وان کم کم شروع ب پر شدن شد .. صدای دینگ دینگی اومد از یه دکمه ی دیگه ای که درجه بندی شده بود .. تهیونگ درجه ی اب رو هم تنظیم کرد ... شاید از نزدیک ندیده بود اما خوب همه فیلم دیدن درسته؟

لباساش رو از تنش خارج کرد اما قبل از رفتن داخل وان سمت در رفت و اونو قفل کرد .. حس امنیت بیشتری داشت .. وارد اب شد .. اب گرم بود و باعث میشد حس خوبی داشته باشه ..

شامپو های مختلفی اونجا بود .. نرم کننده و مخصوص موهای خشک یا شامپوی معمولی .. تهیونگ شامپوی نرم کننده با رایحه ی شکوفه های گیلاس برداشت و شروع ب شستن موهاش کرد..وقتی موهاش کفی بود خیلی نرم بود ..

بعد از لیف زدن و شستن دمش از وان خارج شد و حوله ی تنی ک اونحا بود رو برداشت و رفت بیرون..اگه
بخواد روراست باشه واقعا حمومی عالی بود !

وفتی رفت بیرون شخصی روی تخت بود تهیونگ با دیدنش جیغ خفه ای کشید .. شخص برگشت..اون جیمین بود ...

جیم: نترس منم

تهیونگ رفت کنارش نشست ..

ته: سلام هیونگ

جیم: های کیوتم..من باید زود کارم رو انجام بدم..و گرنه تو تنبیه میشی..‌میتونی بشینی روی میزارایش؟

تهیونگ رو میز نشست و جیمین کلاه اون رو از سرش در آورد و شروع به خشک کردن اون کرد و بعدش موهاش رو شونه زد .. موهای اون پف کرده بود و به طرز کیوتی خوشگل شده بود

ته: باید چی بپوشم ؟

جیمین تیشرت بلندی بهش داد : اینو

ته: ش..شرت؟

جیمین سرش رو تکون داد .. به معنای نه .. تهیونگ از جیمین خواست تا اونور رو نگاه کنه و اون لباسشو پوشید .. بعد از پوشیدن جمین برگشت و با صورت سرخ اون مواجه شد

جیمین: خوب اماده ای

سوال: پارت بعد چی میشه ؟ببخشید نیستم امتحاناس ب قرآن😂

• gray world •Where stories live. Discover now