خوب من فک نمیکردم انقدر زود بیایدددد کامنت بزاریددد .. ام راستیتش خواب بودم😶😶❤
****************
سوم شخصتقریبا ساعت از نیمه شب هم گذشته بود .. جونگکوک مدت زیادی بود صدای میشنید .. اما هم خواب اون سنگین بود ، هم صدا ضعیف بود . معمولا نصفه شب ها بلند میشد و بدون هیچ دلیلی میرفت دم پنجره و یه سیگار میکشید ! بعد هم دوباره میخوابید .
الان هم جزو ساعت هایی بود ک خود به خود از خواب بلند میشد ( اگه فرد سیگاری داشته باشید متوجه میشید ) حالا هم که کم کم از عالم خواب در اومده بود صدا رو بیشتر میشنید . انگار کسی داره هق هق میکنه؟لای چشماش رو باز کرد و منتظر شد تا به نور چراغ خواب عادت کنن .
صدا از سمت چپش میومد .. جسم مچاله شده ای زیر پتو به ارومی گریه میکرد ! اون ، همون هیبرید بود؟
روی تخت نشست و پتو رو کنار زد .. تهیونگ از جاش پرید و سریع اشکاش رو پاک کرد .
کوک: چرا گریه میکنی توله؟
تهیونگ سرش رو به طرفین تکون داد به معنای ''هیچی''..به بدن پسر نگاه کرد . زخماش همچنان خونریزی داشتن . اما کمتر ! زخمی روی پاش حتی عفونت کرده بود .
کوک: چرا بیدارم نکردی؟؟
تهیونگ در حالی ک سعی داشت گریه نکنه جوابش رو داد: آ..آخه میتر..میرسیدم..که..اذ..یت هق..شین
شاید جونگکوک خیلی بی رحم بود و براش هیچی مهم نبود !..ولی این بچه معصوم تر از چیزی بود ک فکر میکرد . در ضمن جونگکوک اون رو ب عنوان برده ی شخصی برداشته بود ، و اونها فرق دارن !
کوک: من شاید شکنجت کنم !! ولی دلیل نمیشه بمیری .. اگه من متوجه نمیشدم و فردا میرفتم،از اونجایی ک خدمتکارا حق ندارن بدنتو ببینن..هیچکس متوجه نمیشد و دراخر میمردی توله!..چقدر درد داری؟
تهیونگ هنوزم میترسید ، وقتی تصویر هایی که دیشب توی ذهنش رفته بود یادش میومد .. عین سگ از آدم روبهروش ترس داشت..
ته : م..من خوب..م ارباب
جونگکوک اخمی کرد : به من دروغ نگو! وقتی ازت میپرسم درست جواب بده
ته: ز..زخمام کمی میسوزه ..و گوشام هم..هق..خیلی درد میکنن
کوک: گوشات؟؟چرا گوشات؟
تهیونگ میخواست جواب بده اما میگفت چی؟اونها خیلی حساسن؟یکم غیرمنطقی ب نظر میرسید! برای کسی ک گوش هاش مثل اون نیست .
تهیونگ: دیشب موقع ..خ..خواب کا..ملا برگشتن
درسته دروغ گفت .. یه چیزی گفت که گفتنش بهتر از این باشه که دستای جئون محکم با گوش هاش برخورد کرد .. تازه ! اگه اون رو میگفت انگار اعتراض کرده بود و اربابش عصبانی میشد؟!
کوک: پاشو بریم حموم آنجل
تهیونگ تعجب کرد : ولی شما خواب بودین
جونگکوک هوفی کشید و سرش رو تکون داد: چقدر حرف میزنی!من عادت دارم .
تهیونگ از جاش بلند شد .. لنگ میزد .. تا اینکه کنترل خودش رو از دست داد .. ولی جئون اون رو از پشت گرفت .. و تا حموم همراهیش کرد .حس آب گرم روی زخماش دردناک بود ! ولی قرار بود درست شه .. پس هیچی نگفت و لبش رو گزید که صداش در نیاد..جونگکوک به دستش شامپو زد .. اون خودش لباس انش بود و وارد وان نشده بود .
پس چرا داشت شامپو میزد رو دستش ؟ نکنه میخواد بکنه توی چشمای تهیونگ!؟؟؟؟از این مرد هر چیزی برمیاومد ..تقصیر تهیونگ هم نبود ک اینجوری فکر میکرد .. هر کسی اگر اونطور زیر مرد شکنجه میشد و از درد تمام بدنش شب خوابش نمیبرد همینطوری فکر میکرد . دستش کفی جونگکوک ب سمتش اومد . هیبرید کمی جمع شد . و چشماش رو بست!
کوک: گااد .. الان کاریت ندارم .. بگیر درست بشین میخوام بشورمت .. اگه نمیخوای برم!
تهیونگ شک بهش وارد شد..تمام مدتی که جونگکوک با دستای زمختش ، زخماش رو میشست حتی متوجه نشد .. وات د فاک؟
نفهمید چجوری ولی الان با حوله روی تخت بود ک حتی ملحفه هاش عوض شده بود . دو پسر دوباره دراز کشیدن . جونگکوک ، هیبرید رو کنار خودش کشید و از کلاهش گرفت و خواست موهاش رو خشک کنه ، اما یاد گوش هاش افتاد .. پوفی کرد و همونجور ک تهیونگ رو دستش بود .. رو به سقف خوابید .▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪▪
سوم شخصآجوما: جیمیییننننننن ..
جیمین از زیر مبل در اومد
جیم: بله اجوما؟
آجوما به قیافه پسر نگاه کرد و خندید ، ولی بعد جدی شد : ارباب جئون بلند نمیشه ! ماهم جرعت نداریم بریم تو ..چون نصفمون میکنه .. تو میری؟
جیم: الان من باید به جای همتون نصف شم؟مگه از پشت در صداش نزدید ؟
آجوما : چرا زدیم ولی داد زد ''خفه''
جیم: وات د فاک الان دوماهی هست اینجوری نگفته بود ..
آجوما: اره دوماه بود شبا و صبا راحت بودیم .
جیمین رفت بالا .. و در زد .. جوابی دریافت نکرد .. وارد اتاق شد و دید ، جونگکوک داره اماده میشه .
کوک: چرا سرتو انداختی پایین عین گاو اومدی تو؟؟؟؟ دیوونم کردین !
جیم: ما فکر کردیم شما خوابین و داره دیرتون میشه .
قبلا همین بود .. نصفه شب سر و کله ی جئون پیدا میشد و عربده میزد که چرااااا وسط پذیرایی باید یکم خورده نون ریخته باشه که با ذربین هم نمیبنی .. بعد هم دیروقت میخوابید و صبح بلند نمیشد ، نزدیکای ظهر میگرفت خدمتکارارو میزد که چرا بیدارش نکردن..درحالی ک اونا خودشون رو جر میدادن تا بیدارش کنن .. بعد کلی بدبختی هم میرفت.
کوک: حالا که بیدارم .. برو و یه کاسه سوپ و یه لیوان قهوه بیار بجنب !
جیم: چ..چشم
بعد از رفتن جیمین جونگکوک سمت تهیونگ رفت : هی ... هی توله بلندشو
تهیونگ اروم لای چشماش رو باز کرد .. وات د فاک الان نباید زشت باشه؟جونگکوک به خودش قول داد یه روز باید بدترین قیافه ی پسر رو ببینه! تهیونگ از جاش بلند شد
ته: سلام..صبح..تون بخیر
کوک: مرسی
گفت و ساعتش رو بست . تهیونگ رفت سمت دسشویی و صورتش رو شست.تا اینکه همون موقع یاد صبح افتاد ..فلش بک
تهیونگ خواب بود .. اما حس نگاه خیره ای روش مغزش رو راحت نمیذاشت .. چشماش رو باز کرد و همون لحظه با چشم های باز جئون روبهرو شد . اب دهنش رو قورت داد و سعی کرد شرایط رو درک کنه .
اون الان عین کوالا به جئون چسبیده بود .سریع عقب کشید ... پسر بزرگتر خندش گرفت بود ولی خیلی پوکر به تهیونگ نگاه کرد : چه عجب !
ته: م..من از کیه اینجوریم؟
شونه ای بالا انداخت: من از کجا بدونم فقط اون موقع ک پاتو انداختی روم از خواب بیدار شدم
پاشوووو انداختتتهههه روی اینننننن مردددد وحشیییی؟؟؟؟؟؟ تهیونگ نگاهی ب پاهاش کرد ، سالم بود
جونگکوک واقعا دلش میخواست بخنده: الان نباید به جای پات منو چک کنی؟که با لگد از خواب پاشدم؟
ته : م..من واقعا معذرت میخو..ام .. من معمولا بالش رو بغلش میکنم و میخوابم
کوک: توی قفست؟که یدونه هست
ته: ن..نه از جیمین خواستم یکی دیگه بهم بده .
کوک: عاها..خوب بگیر بخواب ساعت ۵ صبحه توله
با بی خیالی پشتش رو کرد و خوابیدپایان فلش بک
از دسشویی خارج شد ..جئون نبود .. فقط میزی وسط اتاق بود .. که روش سوپ بود.سوال: بچه ها من دیشب خوابم برد .. ببخسید دیر اپ کردم ولی ب قرآن شما هم خیلی زود کامنت رو رسوندین 😂 خوب این دفعه هم منتظر نظراتون هستم . شرط: ۶۰ تا کامنت (خسته شدم خوووو)
ESTÁS LEYENDO
• gray world •
Romance🚫رایتر هرچی چرت توی ذهنش بوده رو به روش نابلدی نوشته و به اصرار ریدر ها پاک نشده 🚫 تهیونگ هیبرید گربه که توی دنیای بیرحمی زندگی میکنه ... جایی ک اون رو فقط ب چشم برده میبینن جونگکوک پسری ک داخل کثافت و کار های کثیف غرق شده کشتن براش شده عادت او...