☕what happened?25⛓

1.9K 272 114
                                    

اوکی مریض بودم..نتونستم آپ کنم..سارییی
آنچه گذشت..
یونگی: شاید سوهان با یکی از کارمنداش حرف زده اونم ب فارنسو نگفته ..
+ امید وارم همیشه خوشحال باشی جیمینی
-میخوام امتحان کنم ، لباسات رو در بیار و دراز بکش
-هوممم گود بوی .. روشو تمیز کن . جونگکوک لباساش رو تنش کرد و از اتاق خارج شد .

سوم شخص

توی اتاق نشسته بود .. تهیونگ با ناراحتی نگاهش میکرد ..

+ارباب؟
با لحن مظلومی گفت

-چیه؟
ولی جونگکوک به شدت به حوصله بود

+ام..اتفاقی افتاده؟
جونگکوک سمتش برگشت .. با اکراه نگاهش کرد

-نکنه توقع داری بغلت کنم ؟
با شنیدن حرفش تهیونگ خیلی تعجب کرد

+ن..نه شما قبلا اینکارو میکردین ..ولی الا خیلی ناراحتین
دمش رو در دست گرفت

-فقط فکر میکنم لیاقت یه برده چیزایی نیست که قبلا بهت میدادم ..
مردمک های تهیونگ لرزیدن چرا اینجوری میکرد

+ا..اما
با نگاه خشمگین جونگکوک حرفش قطع شد

-خفه شو کار دارم..اصن فکر کن اولین بارته منو میبینی .. هر چیزی قبلا بوده رو فراموش کن بچه!
تهیونگ سرش رو تکون داد و آروم دراز کشید و سعی کرد بی صدا گریه کنه ..چی شده بود؟

-صدای گریت میاد
بعد گفتنش روی دکمه‌ی کنترل کلیک کرد (روی لبتاپ)

+می..میدونم
فینی کرد

-پس خفش کن
تا صبح چیزی نگفت .. حتی وقتی که جونگکوک رفت سرکار هم چیزی نگفت .. و فقط فکر کرد و فکر کرد
چی شده بود؟؟دقیقا چه اتفاق فاکی باعث این اختلاف شده بود ؟ قبل زندان که باهاش خوب بود ، یادش میومد که آخرین بار جونگکوک بوسیده بودتش و بعد رفته بود .. بعد هم اومده بود خونه پیش نامجین و سپمین .. بعد که جونگکوک اومده بود فقط یه سکس داشتن و بس .. هرچی فکر کرد دلیلی منطقی‌ای به ذهنش خطور نکرد برای همین شروع کرد گریه کردن .. باید فرار میکرد ، اینجا همچی عجیب بود حتی کسی ک تهیونگ کمی دوسش داشت ! داشت ، ولی دیگه نداره .. مطمئن نبود ، اما الان میدونست دلش میخواد بکشتش .. اون تقریبا ته رو وابسته خودش کرده بود ، تهیونگ فقط برای نجات جونش فرار میکرد برای خوشبختی ... و اگرنه واقعا به مرد علاقه داشت

نزدیک شب بود جونگکوک برگشت .. باز هم باسردی و لحن بدش و حرفایی که باعث میشد حس حقارت بهش القا بشه .. باهاش حرف میزد . مثل ''برو تو قفست '' ، ''فردا مهمون دارم نمیخوام تورو ببینه'' و خیلی چیزای دیگه .. یعنی مهمونه کی بود ؟.. جونگکوک لحظه‌ای بیرون رفت و با یک فلش برگشت.

وقتی به اتاق برگشت رایحه‌ی عجیبی رو حس کرد .. انگار شکلات آب شده؟..تهیونگ گوشه‌ی قفسش نشسته بود و پاهاش رو توی بغلش جمع کرده بود

چیزی نگفت و سمت تخت خودش رفت .. عجیب بود ولی قرار نبود تهیونگ ، روی قبلی جونگکوک رو ببینه .. دلش براش تنگ میشد .. اما الان نمیتونست راجبش فکر کنه . کمرش درد میکرد کلی خشم توی
وجودش بود .. جونگکوک بدون گفتن چیزی ولش کرده بود!

-هی توله اونقدر اون ناخن هاتو نجو روی مخمه
با اخم روی پیشنویش گفت

+منم خیلی چیزا روی مخمه
خودشم نمیدونست این حجم از جرعت رو از کجا اورده

-زبون در آوردی..
اینو گفت و لبتاپش رو از روی پاش برداشت : گوش کن بچه..قرار نیست همیشه بهت آسون بگیرم

+میتونم بپرسم کی گرفتی؟
میخواست حرف بزنه هرچی تو دلشه

-دهنتو ببند و گرنه زبونت رو قطع میکنم!
عصبانیت توی حرفاش میپیچید .

+مگه من چیکار کردم که اینجوری رفتار میکنی ؟
حاله‌ی براقی چشماش رو پوشونده بود . جونگکوک با شدت زیادی بلند شد و در فقس رو باز کرد ، یقه‌ی پسر رو در دست گرفت و کشید .

-تو فقط یه برده‌ای همونطور که قبلا هم گفتم برای ارضا شدنم .. ! پس حرف نباشه
محکم ولش کرد 

+من نمیدونم ..چ..چه اتفاقی توی زندان افتاده .. سر من خالیش نکن
صداش لرز داشت،بلند بود

-تو چته هان؟زیادی بهت خوش گذشته ؟ بهت آسون گرفتم؟بگیرم لهت کنم ؟ تمام بدنت رو بسوزونم؟
با هر جمله یه قدم نزدکش میشد ..

+من فقط از اینطور زندگی خسته شدم
اشکش رو سریع پاک کرد

-چرا یهو انقدر پرو شدی؟ .. ۴ ماه پیش سرت داد میزدم پس میوفتادی توله!
گوشش رو محکم گرفت

+به گوشام دستتت نزنننن .. یاد گرفتم از خودم دفاع کنم
دروغ میگفت،فقط میخواست حتی یک بار هم که شده به این فکر کنه که میتونه جواب جونگکوک رو بده

-کاری میکنم نه با زبون تیزت ، نه با هیج جای دیگت نتونی دفاع کنی بچه
همون لحظه زیپ شلوارش رو پایین کشید و چاقوش رو از کنار پاتختی برداشت .. عضوش رو وارد دهن تهیونگ انداخت .

-دندون بزن تا بکشمت!
بعد هم از موهای پسر گرفت و سرش رو عقب جلو کرد .. با حس تنگی دهن هیبرید دور عضوش هومی از لذت کشید . سرعت سرش رو تند تر کرد و بعد ارضا شد . و سر تهیونگ رو رها کرد.

+چ..چرا اینکارو ..می..میکنی؟
جونگکوک لحظه‌ای به چشم هاش خیره شد . و بعد اخم کرد و سیلی محکمی به صورتش کوبید

-چون پاتو از گلیمت دراز تر کردی هرزه ، اگه میخوای بگی هرزه نیستی یکاری میکنم باورت شه هستی
با لگد پرتش کرد کنار

+ن..نه..من..من هرزه..نی..نیستم
جونگکوک نیشخندی زد و تهدید وار گفت

-اگه یه بار دیگه اینو بگی،  میبرمت بار و میندازمت زیر مردم !
هرکاری میکرد ، این رو نمیکرد .. فقط برای ترسوندن هیبرید گفت و موفق هم شد

+چ..چشم
زیر گونش رو مالید .. مثل یه گربه واقعی

-هرزه‌ی خوب

سوال: سلام کنی به روی عوضی جونگکوک که قوی تر از قبل برگشته .. چطوره؟😂


• gray world •Where stories live. Discover now