''پسر او''
این قفس تهیونگه (کاور)
سوم شخص
صبح فردا جونگکوک رفت .. و جیمین وارد اتاق شد و با تهیونگ که خیلی کیوت کونشو داده هوا و خوابیده مواجه شد ..
در قفسش رو باز کرد،تهیونگ بیدار شد..بعد خوردن یه چایی گرم که توش عسل هم بود شروع ب صحبت کردن ..
جیمین: دیشب چیزیت نشد .. چیکارت کردددد؟
تهیونگ یکم خجالت میکشد بگه چی شده اما خوب اون دوستش بود نه؟ : ارباب منو گذاشت رو پاش و هی نازم میکرد و منو گاز میگرفت .. بعد هم ناله کرد و تمومش کرد .. منم ازش پرسیدم اخلاقیاتشون چیه
و اونم گفت مغرور و اینا .. بعد گفت زود عصبانی میشه و کسایی ک عصبانیش میکنن رو میخوره منم ترسیدم رفتم قفس بعد هم خوابیدیم ..چشمای جیمین از این بزرگ تر نمیشد .. وات د فاک ؟؟.. جیمین: وایساااا یعنی میخوای بگی خبری از تهدید و شکنجه نبودددد؟
تهیونگ سرش رو به نشانه ی مخالفت تکون داد ... جیمین: خوب فکر نمیکردم شکست لی انقدر براش با ارزش باشه .. ببین دیروز ارباب جئون یکی از دشمناش رو کشت .. و خوب فک کنم عصبانیتی نداشته و همیشه قرار نیست اینجوری باشه .. امروز وقتی اومد حواست رو جمع کن .. ببین هنوزم اینجوریه؟ممکنه
خیلی متفاوت تر از دیروز رفتار کنه! و تعجب نکن :)تهیونگ با گیجی باشه ای گفت .. که یهو صدای داد و بیداد از پایین اومد..انگار صدای اربابشبود..جیمن ترسیده از اتاق رفت بیرون و از پله ها پایین رفت .. جونگکوک با دیدن اون طرفش برگشت
کوک: همین الان زنگ بزن به مین و جانگ سریع
جیمین: چ..چشم
دنبال شماره ی آقای مین گشت اما پیداش نکرد و سریع با آقای جانگ تماس گرفت و پاهاش رو با اضطراب تکون میداد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سوم شخص
یونگی و هوسوک توی ... ام .. اینجا کدوم جاییه؟ شاید جنگل !
یونگی: اینجا کدوم گوریه؟
هوسوک خندید : راستش اینجارو برای خودم خریدم یه تیکه از جنگله
یونگی هم خندید: تو قطعا کم داری..
داشتن دست تو دست هم راه میرفتن که هوسوک شروع به صحبت کرد : میدونی شرط من برای قبول کردن رابطمون این بود ک یه نفر دیگه هم باشه .. تو فهمیدی که چرا؟
یونگی: اره گرایشت به تریسام :/
هوسوک: مثلا قرار بود رمانتیک باشه://
تلفن هوسوک شروع به زنگ خوردن کرد..خونه ی جئون؟
هوسوک: اهم علو؟
جیمین: س..سلام
هوسوک: سلام ..اهم شما؟
جیمین: اون مهم نیست ..ارباب جئون گفتن بیاید اونجا
هوسوک: عاها باشه...
گوشی رو قطع کرد .. یونگی: کی بود؟
هوسوک: عمم .. از خونه جئون بود گفت بیایم اونجا
^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*
سوم شخص
هر سه اونجا نشسته بودن توی سالن و به جونگکوک که تلاش بر کنترل خودش داشت نگاه میکردن
یونگی: میگی چی شده یا جرت بدم؟
جونگکوک: لی مرد
هوسوک: این که خیلی خوبه !
جونگکوک:و ما فکر میکردیم اون هیچ وارثی نداره
هوسوک: صب کن چی؟
جونگکوک: اون یه پسر فاکی داره که نصف کارا رو اون انجام میداده و الانم زنده اس
یونگی: اوکی...فاک
هوسوک: حالا باید چه غلطی کنیم ؟
کوک: پیداش میکنیم و نسل لی رو از بین میبریم .. اما فعلا شما دوتا اینجا میمونید .. و فکر نکنید نمیدونم با همید .. حالا هم برید اتاقی ک جیمن بهتون میده .. من یه کاری دارم
و با نیشخند اونا رو ترک کرد
سوال: قسمت بعد چی میشههههه؟..راستی چند سالتونه؟
KAMU SEDANG MEMBACA
• gray world •
Romansa🚫رایتر هرچی چرت توی ذهنش بوده رو به روش نابلدی نوشته و به اصرار ریدر ها پاک نشده 🚫 تهیونگ هیبرید گربه که توی دنیای بیرحمی زندگی میکنه ... جایی ک اون رو فقط ب چشم برده میبینن جونگکوک پسری ک داخل کثافت و کار های کثیف غرق شده کشتن براش شده عادت او...