اون روز برای بکهیون به معنای واقعی کلمه برزخ بود ! یه چیزی مابین بهشت و جهنم ! چون اونروز هایبرید پاپی فهمید رئیس پارک اصلا هم مرد خوش قلب و پاکدامنی نیست چون تو تمام روز اون برای بکهیون تبدیل به یک منحرفِ عوضی و بی حیا شده بود و پسر کوچیکتر از بس تو طول روز بخاطر حرفهای خجالت آورش و صد البته یهویی دوست دارم گفتناش رنگ عوض کرده بود که آخرای شب حتی پوستشم تو خجالت کشیدن همراهیش نمیکرد و درحالی که داشت از خجالتِ حرفای بی شرمانه رئیسش آب میشد دیگه تمام صورتش قرمز نمیشد ! و این درعین حالی که براش لذت بخش بود و قلبشو به تپش مینداخت و حس میکرد تو بهشته ، باعث میشد انقدر خجالت بکشه و قرمز بشه که حس کنه تو جهنم ایستاده !
چانیول واقعا بی پروا بود و اصلا نمیفهمید که وسط جلسه با طراح ها ، زمانی که کیم هیچولِ دقیق زوم شده بود روش نباید با پوزخند لعنتیش به دستیارش خیره بشه و انگاشتای لعنتیشو روی لباش بکشه !
به لطف رئیس پارک بکهیون کل جلسه داشت به بوسه های شب قبلشون و آغوش گرمش فکر میکرد . شب قبل از اونجایی که جونگکوک روی بو خیلی حساس بود و اگه میفهمید کسی بجز خودش و برادرش رو تختش خوابیده قیامت به پا میکرد به پیشنهاد پسر بزرگتر رو مبل تختخواب شو درحالی که بکهیون سرشو روی سینه رئیس پارک گذاشته بود و به تپش های تند قلبش گوش میداد خوابیده بودن و بکهیون باید اعتراف میکرد که عاشق اون آغوش گرم شده !
+رئیس من برم ؟
آخر شب بکهیون درحالی که تظاهر میکرد کل روز رئیسش اونو با حرفاش سرخ و سفید نکرده خیلی معمولی پرسید و چانیول با همون نیشخند لعنتیش که کل روز رو لبش بود از روی صندلیش بلند شد و با دور زدن میزش به لبه میز بزرگش تکیه داد و با گرفتن مچ دست چپ بکهیون اونو به سمت خودش کشید و بعد با گرفتن کمرش اونو بین دوتا دستهاش گیر انداخت و باعث گرد شدن چشمهای بکهیون شد
+رئیس چیکار میکنی ؟ اگه یکی بیاد چی ؟
با ترس به در بزرگ اتاق خیره شد و چانیول با خنده کوتاهی بوسه ای روی گونش گذاشت و باعث شد پسر کوتاه تر خیره به دری که تقریبا پشتش قرار داشت یخ کنه و تو همون حالت بمونه
-واقعا فکر میکنی کسی جرعت میکنه بدون در زدن وارد اتاق من بشه ؟
بکهیون برگشت سمتش و درحالی که دوباره داشت یواش یواش قرمز میشد با خجالت سرشو پایین انداخت و باعث شد چانیول با صدای بلند شروع به خندیدن کنه
-برام سواله که تا کی میتونی به این خجالت کشیدن ادامه بدی !
نیشخندی زد و بکهیون رو به خودش چسبوند به طوری که دیگه حتی هوا هم از بینشون عبور نمیکرد و بعد سرشو به گوش پسر کوچیکتر نزدیک کرد
-به نظرت تا وقتی کاری کنم زیرم از لذت ناله کنی کافی باشه ؟
خب بکهیون دیگه به معنای واقعی کلمه تصمیم داشت بین دستهای رئیسش از خجالت آب بشه ! این چه حرف بیشرمانه ای بود ؟ رئیسش چرا یکم خجالت و حیا سرش نمیشد ؟
DU LIEST GERADE
Miracle Happened💫
Fanfictionیتیم خونه هایبرید ها ... جایی که گونه های مختلف هایبرید رو بزرگ میکنن تا وقتی ۱۸ سالشون شد اونهارو بفروشن ... اما بکهیون نمیخواست به این سرنوشت دچار بشه برای همینم وقتی ۱۴ سالش بود تصمیم به فرار گرفت اما یه ملاقات اتفاقی باعث شد یه خرگوش کوچولوهم تو...