🌃PART 07🌃

389 69 42
                                    


با برخورد لبای چانگبین رو گردنش،فلیکس به خودش اومد ،تمام زجرهایی که این مدت کشیده بود یک طرف؛کار‌های امروز چانگبین یک طرف ،حس میکرد تبدیل به انبار باروتی شده که بوسه چانگبین کبریتی بود که شعله ورش کرد .
از بی حواسی چانگبین استفاده کرد و ی دستش رو آروم بیرون کشید ، روی پهلوی چانگبین گذاشت و جای بخیه رو با همه ی زورش فشار داد و با عقب کشیدنش و دیدن چشمای بسته شدش از درد،هلش داد روی زمین و با همه ی ترسی که تو وجودش بود بازم ریسک کاری‌که میکردو پذیرفت و  روی شکم چانگبین نشست، سرشو نزدیک صورتش کرد...دستای مجسمه زیرش رو با دستاش قفل زمین کرد ، پاهاش رو دوطرف پاهای چانگبین گذاشت و نگهش داشت

دقیقا الان باید نشون اون مافیای لعنت شده میداد که اونقدراهم احمق نیست.اونقدرا هم ضعیف نیست که بخواد اجازه بده هرکسی که دلش خواست نزدیکش بشه و هر کاریو باهاش بکنه.

سرش رو خم کرد زبونش رو روی چونه چانگبین کشید ؛با دیدن نگاه شوکه اش لباش رو مماس لباش برد و شروع کرد به حرف زدن جوری که دوبار لباش به لبای چانگبین برخورد کرد
+اگه کاری به کارت ندارم و میذارم حسابی بتازونی فکر نکن بخاطرضعف من و قدرت تو عه..... فهمیدی؟
لب پایین چانگبین رو میون دندوناش گرفت و عقب کشید و ثانیه بعد همونطور که لب خودش رو خیس میکرد، از روی تن چانگبین بلند شد ؛ بدون برداشتن لباسش نگاه اخری بهش انداخت و سمت در رفت و در رو باز کرد بیرون رفت در رو پشت سرش محکم بست
بدون توجه به دونفر از خدمه ها که تو راهرو بودن و حالا نگاش میکردن از پاگرد پشتی بالا رفت
طبقه بالا کسی نبود و این برای فلیکس بهتر بود البته الان انقد عصبی بود که دیده شدن بدنش اهمیتی نداشت
خودش رو تو اتاق پرت کرد و دستش روروی قلبش گذاشت ، قلبش مثل کسایی که دو مارتون میدن محکم و سریع میکوبید ،مغزش هم مثل افراد مست از کار افتاده بود.
+از امروز بازی که تو راه انداختی رو من میچرخونم رییس

بهت زده به سقف سالن خیره شده بود این بعد از شخصیت فلیکس رو تا حالا پیش بینی نکرده بود،
دستش رو روی زمین گذاشت و نیم خیز شد
چانگبین آدم تلافی و انتقام نبود،اما اهل تلافی بود .
پوزخندی زد و از اتاق بیرون رفت
__

چانگبین همونطور که تو ایینه یقه کت مشکی اش رو مرتب میکرد نگاهی به لینو انداخت که دستش رو به چهارچوب تکیه داده بود ،انداخت
_خبری نشد از اطرافیان بنگ ؟
_انگار هنوز دارن دنبالش میگردن
پوزخندی تو ایینه زد و به سمت لینو برگشت
_همیشه به گشتن باشه براشون
ساعت رولکسش رو از کشوی مقابلش برداشت و همونجور که دور مچش میبست برنامه امروزش رو تو ذهنش مرور کرد
_اوضاع بورس چطوره ؟
_سقوط نکرده و البته امروز با پخش خبر همکاریت ، قطعا صعود ناگهانی داریم

چانگبین بعد از برداشتن کیفش از اتاق لباسش بیرون اومد ،لینو برگه نموداری که دستش بود رو سمتش گرفت
_پیش بینی میشه رشد سهام ها اینجوری باشه بر اساس فعالیت اخیر سرمایه گذاران
نگاهی به نمودار انداخت و همونطور که رو تخت پرتش میکرد کلت کمریش رو برداشت و پشت کرش جاسازش کرد ،یقه‌ی پیراهن تیره لینو رو تو مشتش گرفت و تو فاصله کم از صورتش نگهش داشت 
_نمیخوام بر اساس احتمالات و پیش بینی های شما جلو برم از چیزی که قطعی عه بهم بگو نه از تراوشات ذهنتون
از اتاق بیرون رفت،از موقعی که اون بچه دستش رو روی زخمش گذاشته بود جاش تیر میکشد و ی لحظه هم امان نداده بود بهش ، بی توجه به خدمه ها که بهش احترام میذاشتن و سعی میکردن نگاهشون به رییسشون نیافته تا عصبی نشه، به سمت لینو که پشت سرش میومد،برگشت و اشاره ای به پهلوش کرد 
_به اون دکتر احمق هم زنگ بزن بیاد این لعنتی رو چک کنه از صبح ی بند تیر کشیده
در چوبی عمارت توسط خدمه باز شد و  از در بیرون رفت
هان کنار ماشین وایساده بود و در رو برای چانگبین که با صورت همیشه اخم‌آلود به سمتش میومد، باز گذاشته بود
قطعا سلیقه‌اش مرسدس بنز رو نمیپسندید ،اون همیشه ماشین های کروک و البته موتور رو ترجیح میداد اما الان یجورایی باید با سیاستمدارا دیدار میکرد و این ماشین وجهه ی رسمی تری داشت
قبل از سوار شدن جوری که فقط هان بشنوه مخاطب قرار دادش
_ اگه بیرون اومد کاریش نداشته باشید تا خودم برگردم
_باشه میسپرم به همه
_
حوله رو بین موهاش میچرخوند تا نم موهاش رو بگیره
حوله رو روی تخت پرت کرد، با بی حوصلگی از جاش بلند شد ،خسته شده بود از بس روی تخت دراز کشیده بود
تو کل زندگیش این حجم از بیکاری رو تجربه نکرده بود
پنجره اتاق رو باز کرد و نگاهی به ارتفاع کرد
خب حتی اگه بدترین احتمال رو در نظر میگرفت این بود که اگه بشینه لب پنچره و بیوفته پایین ضربه مغزی میشه و از این بیکاری در میاد .

gnossienneWhere stories live. Discover now