Part 19

1.1K 266 31
                                    

برای اینکه کار احمقانه‌ای ازش سر نزنه به اجبار از جونگین فاصله گرفت و لباس‌ها رو برداشت و از اتاقک خارج شد.
نگاه کوتاهی به لباس‌ها انداخت و چندتایی رو که فکر میکرد به تن جونگین خوب میشینن رو انتخاب کرد و سمت صندوق رفت تا حساب کنه.
جونگین با گونه‌های قرمز پشت سرش از اتاقک خارج شد و بدون اینکه به فروشنده‌ها نگاهی بندازه ازشون دور شد چون حس میکرد همه‌ی آدم‌های اون طبقه از اتفاقی که بین اون و سهون افتاده باخبر شدن.

چند دقیقه بعد سهون با خرید‌های توی دستش برگشت و جلوی آسانسور منتظر موندن.
- فکر میکنی طبقه بعدی چیه؟

+ احتمالا دیگه باید بخش بازی و سرگرمی باشه.
همون‌طور که جونگین گفت طبقه پنجم مختص بازی‌هایی از جمله بولینگ، بیلیارد و بازی‌های متعدد کامپیوتری بود.

سهون خریدها رو داخل کمد امانت گذاشت و کنار جونگین برگشت.
- کدوم بازی رو ترجیح میدی؟
جونگین برای جواب کمی مردد شد.

+ خیلی عجیبه اگه بگم من هنوز هیچ‌کدومو امتحان نکردم؟
سهون به طرف میز بیلیارد کشیدش.

- نه خیلی چون یادم هست هربار که با بچه‌ها حرف از تفریح میشد تو میگفتی باید درس بخونی.
چوب بیلیارد رو دستش گرفت و پشت میز ایستاد و رو به جونگین لبخند پر از اعتمادبه‌نفسی زد.

- حالا وایسا اونجا ببین من چجوری بازی میکنم... بعدش بهت یاد میدم، باشه؟
جونگین سر تکون داد و کمی دورتر از میز ایستاد تا بتونه خوب دوست‌پسرش رو زیر نظر بگیره. توی جمع دوستانشون همیشه حرف از حرفه‌ای بودن سهون توی این بازی زده میشد و جونگین دلش می‌خواست با چشم‌های خودش ببینه.

سهون با مهارت یک به یک گوی‌ها رو داخل حفره می‌انداخت و گاهی برای تحت تأثیر قرار دادن پسر جذابی که به تازگی مال خودش شده بود سخت‌ترین مسیر رو برای ضربه زدن انتخاب میکرد تا مورد تحسین جونگین قرار بگیره.

+ واو سهونا تو واقعاً حرفه‌ای هستی.
جونگین همین‌طور که براش دست میزد سمتش رفت.

- میخوای تو هم بازی کنی؟

+من حتی نمیدونم باید چطوری پشت میز بایستم.
سهون چند قدم فاصله بینشون رو طی کرد، پشت جونگین ایستاد و با گرفتن دو طرف شونه‌ش اونو به طرف میز برد.

- جونگینی، تو از این لحظه معلم خصوصی خودتو برای یادگیری داری...
چشمکی به صورت خندان جونگین زد و چوب رو دستش داد.

- حالا بیا شروع کنیم.
جونگین جلوی میز ایستاد و سهون پشت سرش.

+ قول بده بهم نخندی سهونا.
سهون فاصله لب‌هاش رو یا گوش جونگین کمتر کرد تا صداش به گوش بقیه نرسه.

- چیزی برای خندیدن وجود نداره، به‌جاش هربار که اشتباه کردی با لبات حساب میکنم، قبوله؟
جونگین به خنده افتاد، اینکه سهون برای لمس لب‌هاش انقدر مشتاق بود حس خوبی بهش میداد. کمی سرش رو برگردوند و لپش رو برای یک ثانیه به لب سهون چسبوند.

Friend With Benefit Where stories live. Discover now