Part 20

843 236 41
                                    

حمومش زیادی طولانی شده بود اما اصلا عجله‌ای برای بیرون اومدن نداشت. این بهترین حموم عمرش به حساب میومد. این بار سهون توی هوشیاری و به خواست خودش باهاش معاشقه کرده بود.
بالأخره دل از آب کند و بدنش رو خشک کرد. تیشرتش رو تنش کرد و با به خاطر آوردن اینکه لباس زیر و شلوار نیاورده نفس پرحرصی کشید و حوله رو دور کمرش سفت کرد.

سهون رو وسط آشپزخونه دید که داشت با کسی تلفنی صحبت میکرد و انگار مکالمشون تموم شده بود.
مسیر اتاق خواب رو در پیش گرفت تا هرچه زودتر لباس زیرش رو تنش کنه اما سهون صداش زد.

-جونگین بیا اینجا.

+یه لحظه تو اتاق کار دارم.
سهون دوباره مانعش شد.

-یه لحظه بیا اینجا، بعد برو به کارت برس.
به ناچار وارد آشپزخونه شد و حوله‌ی دور کمرش رو سفت گرفت چون ترس از باز شدن گره‌ش مثل خوره به جونش افتاده بود.
سهون لیوان حاوی نوشیدنی سفید رنگ رو سمتش گرفت.

-داشتم با بچه‌ها حرف میزدم و اصرار داشتن بهت شیرموز بدم.
جونگین لیوان رو گرفت و با تعجب پرسید:

+چرا؟!
سهون لیوان خالی خودش رو که از قبل سر کشیده بود روی میز گذاشت و با گرفتن کمر جونگین بهش چسبید.

بوسه‌ی سبکی روی لاله گوشش گذاشت و همین‌طور که بدنش رو بو میکشید زیر گوشش گفت:
-چون بهترین نوشیدنی برای بعد از ارضا شدنه.

خب جونگین هیچ ایده‌ای نداشت که الان باید چه عکس‌العملی نشون بده. کمی سرش رو عقب برد و نوشیدنی خنک رو سر کشید و لیوان رو روی میز گذاشت.
نقشه‌ی فرار کردن از دست سهون درست بعد از برداشتن اولین قدم با شکست مواجه شد چون دو طرف کمرش توسط دست‌های سهون گرفته شدن.

-چرا انقدر عجله داری برای رفتن؟
سهون دوباره سمت خودش برگردوندش و گونه‌ی سرخش رو بوسید.

+چون لباس زیر پام نیست، میشه بذاری یه لحظه برم بپوشمش؟

-البته که نه!
سهون با برق توی چشم‌هاش گفت و جونگین رو توی بغلش کشید.

-چند دقیقه پیش وقتی بین دوتا باسن خوشگلت تکون میخوردم به نظر نمیومد نبود شورت اذیتت کنه.
جونگین با خجالت سرش رو پایین انداخت و به نزدیک‌ترین تکیه‌گاه که شونه‌ی سهون بود تکیه زد و با صدای تحلیل‌رفته‌ای گفت:

+چرا بهش اشاره میکنی؟ این واقعاً خجالت‌آوره.
سهون با خنده بغلش کرد و با گرفتن کمرش و کمک خود جونگین روی میز نشوندش.
به چشم‌های سردرگم جونگین خیره شد و بی‌اختیار پشت پلک‌هاش رو بوسید.

-میدونی من هنوز دوش نگرفتم.
جونگین برای ثانیه‌ای لب پایینش رو از خجالت بوسه‌ای که پشت چشمش زده شد گزید و ناخواسته پاهای آویزونش رو بین پاهای سهون تاب داد.

Friend With Benefit Where stories live. Discover now