Part 22

999 233 43
                                    

جونگین قطعاً پوکرتر از این نمیتونست بشه.
+چرا باید یهو وسط همچین فضای عاشقانه‌ای این سوالو بپرسی اوه سهون؟
سهون چهره‌ی مظلومانه‌ای به خودش گرفت و لب‌هاش رو جوری که همیشه لب‌های جونگین آویزون میشدن، آویزون کرد.

- عزیزم اینم یه جمله‌ی عاشقانه بود، فقط باید زاویه دیدت رو تغییر بدی.
جونگین کمی باسنش رو بلند کرد و با کمی فشار دوباره سرجاش نشست و ناله‌ی آروم سهون رو شکار کرد.

+ لازم نیست زاویه دیدمو تغییر بدم، همین که زاویه باسنمو تغییر بدم میتونم تمام عشقی که بهم داری رو زیرم حس کنم.
سهون تلاشش رو کرد تا نخنده اما موفق نبود و در آخر خندش حتی جونگین رو هم به خنده انداخت.

- نشستی روش و هی باسنتو میکشی بهش، چه انتظاری از منی داری که میدونی دارم جون میدم تا بکنمت؟ دیگه نمیتونم به این جنتلمن بودن ادامه بدم جونگینا، متأسفم.
جونگین فکر میکرد دیگه چیزی بین خودش و سهون نمیتونه خجالت‌زدش کنه اما جوری که این جمله باعث گر گرفتنش شد نشون میداد اشتباه کرده. خوشبختانه سر سهون توی گردنش فرو رفت و مشغول لیسیدن پوست داغش شد وگرنه جونگین هیچ ایده‌ای نداشت چه واکنشی باید نشون بده و به احتمال زیاد تو صورتش داد میکشید "خب بکن لعنتی مگه من ازت خواستم جنتلمن باشی".
چشم‌های بسته‌ی جونگین با عقب کشیدن سهون با تعجب باز شدن و با ناپدید شدن سر سهون زیر پلیور گشادش با تعجب تکخندی زد.

+ چی‌کار داری میکنی؟

- انتظار که نداری وسط خیابون لختت کنم؟
جونگین به برجستگی بزرگی که زیر لباسش بود نگاه کرد و به خنده افتاد.

+ راستش من اصلا انتظار ندارم که تو بخوای تو یه مکان عمومی همچین کاری بکنی.
زبون سهون دور نوک سینش کشیده شد و جلوی حرف زدن بیشترش رو گرفت.

- تو این بارون هیچکی تو خیابون نیست اگه هم باشه شیشه‌های دودی ماشین جلوی دید رو میگیره، نگران نباش نینی.
زمزمه‌وار گفت و به کارش ادامه داد. جونگین ترجیح میداد حرکت زبون بازیگوشش رو به چشم ببینه اما باید اعتراف میکرد این‌جوری که دیدی به زیر لباسش نداشت و فقط حسش میکرد هم زیادی لذت بخش بود.
نیپلش بین لب‌های سهون کشیده شد و جونگین اگر میخواست هم نمیتونست جلوی ناله‌ش رو بگیره.

دست‌های سهون نوازش‌وار روی کمر لختش کشیده میشدن و لب‌هاش برای به دست آوردن تجربه‌ای جدید و لذت بخش به نیپل سفت شده‌ی جونگین مک میزدن.
فشرده شدن شونه‌هاش بین انگشت‌های جونگین حس خوبی بهش میداد.
چند دقیقه‌ی بعدی اونقدر به کارش ادامه داد که ناله‌ی دردناک جونگین بلند شد و چندبار آروم به شونه‌ی سهون مشت زد و پسر بلندتر فقط وقتی تونست متورم شدن نیپل‌های جونگین رو زیر زبونش حس کنه عقب کشید و سرش رو از زیر لباسش بیرون آورد.

Friend With Benefit Kde žijí příběhy. Začni objevovat