Part 3 (+18)

1.3K 272 12
                                    

در اتاق رو کامل باز کرد و سهون رو با خودش داخل برد.
وقتی میخواست برق رو روشن کنه با فشار محکمی به کمرش وارد شد داخل اتاق پرت شد و هیس بلندی کشید.
بعد از چندبار سکندری خوردن تونست خودش رو سرپا نگه داره. سهون بلافاصله در رو بست و تاریک شدن کامل اتاق باعث شد جونگین با دلهره نفسش رو حبس کنه.
+ س...سهون...
با وحشت صداش زد و دستش رو تو هوا حرکت داد بلکه چیزی رو لمس کنه و بتونه از اضطرابش کم کنه که با صدای چرخیدن کلید و قفل شدن در، قلبش برای یک لحظه از تپش ایستاد.
+ س...س..سهونا.. داری چیکار میکنی؟ برقو روشن کن لطفاً من از تاریکی میترسم.
صدای بلند خنده‌ی سهون باعث شد جونگین از جا بپره و با برخورد پشت پاش به بغل تخت، روش پرت بشه.
همون لحظه برق اتاق روشن شد و جونگین روی آرنج هاش بلند شد تا سهون رو ببینه.
- ترسیدی؟.. من که هنوز کاری نکردم جونگ...
جونگ؟ جونگین از شنیدنش خوشش اومد. کاش در ادامه بیشتر اینجوری صدا میشد.
دستهای سهون در حالی که از مستی تلو تلو میخورد و به طرف تخت میومد سمت لبه‌ی تیشرتش رفتن و ثانیه ای بعد با بالا تنه‌ی لخت درست روبروی جونگین ایستاده بود.
+ میخوای چیکار کنی؟
سهون زانوهاش رو روی تشک تخت گذاشت و بدون مکث روی جونگین دراز کشید و سنگینی وزنش رو کاملاً روی پسر زیرش انداخت.
- میخوام بکنمت.. وقتی یکم پیش نشستی روش حسش نکردی؟ برای تو راست کردم نینی‌بِر.
سرش رو تو گردن جونگین فرو برده بود و با زبون داغش پوست دست نخورده‌ی جونگین رو خیس کرد.
جونگین دستهاش رو مشت کرد و آب دهنش رو قورت داد.
اینکه سهون اینقدر رک از کردنش میگفت براش خجالت آور و دور از تصور بود.
داشت اتفاق میفتاد، این چیزی بود که شبهای زیادی تصورش کرده بود و حتی با تصورش سخت شده بود.
حالا اینجا بود، زیرِ سهون درحالی که دیک سختش رو روی رون پاش حس میکرد و زبون سهون داشت روی پوستش کشیده میشد و تمام بدنش رو یه حس خوشایند در بر گرفته بود. نمیخواست تمام مدت اولین رابطش با کسی که مدتها بود دوستش داشت رو مثل یه مجسمه بی حرکت بمونه.
دستهاش با لرز خفیفی بالا اومدن و دور سهون حلقه شدن.
+ حسش میکنم و ازش خوشم میاد سهونی... هرکاری دوست داری باهام بکن.. من خودمو برای بودن باهات حاضر کردم.
فرو رفتن دندون های سهون تو پوست شونش باعث شد هیس بکشه و به کمرش چنگ بزنه.
+ من برای.. بوسیدن لبات خیلی حسرت خوردم.. میشه اول از لبام شروع کنی؟
سهون زبونش رو روی رد دندون هاش که رو پوست جونگین مونده بودن کشید و سرش رو بالا آورد و به لبای پسر زیرش نگاه کرد.
- لبامو دوست داری؟
جونگین سر تکون داد و نیشخند جذابی روی لبهای سهون نقش بست.
- هر چقدر بخوای میبوسمت ولی در عوضش باید با این لبای خوشگلت برام ساک بزنی جونگ...
بی وقفه لبهاش روی لبهای جونگین قرار گرفتن و صدای هیس بلندی که کشید به گوش های سهون رسید.
سهون لبهاش رو با عطش میمکید و جونگین حتی فرصت نمیکرد لبهاش رو تکون بده.
سهون زانوهاش رو روی تشک گذاشته بود و به کمرش موج‌های ریزی میداد که باعث میشد دیک سختش به دیک جونگین کشیده بشه و هر دو پسر لذت شیرینی رو زیر دلشون حس کنن.
جونگین بالأخره چشیده بودش. هر چند طعم الکل چیزی نبود که دلش بخواد از دهن سهون حسش کنه اما همینم خوب بود. اون لبهای خوش حالت و صورتی بالأخره تو دهنش بود، هر چند که داشت شلخته میبوسیدش.
دستهاش رو روی باسن سهون گذاشت و محکمتر به خودش چسبوندش و خودش هم کمرش رو از تخت فاصله داد تا دیک هاشون محکتر به هم فشرده بشه.
انگشتاش پوست داغ کمر سهون رو نوازش میکردن و بالاخره تصمیم گرفت تو بوسه همراهی کنه.
زبونش رو وارد دهن سهون کرد و اجازه داد کراش جذابش تا دلش میخواد زبونش رو بمکه.
خودش هم سخت شده بود و دلش میخواست لباس هاش رو در بیاره.
زبون تلخ سهون وارد دهنش شد و جونگین امم خفه ای کشید.
سهون یهو از روش بلند شد و جونگین با ترس آب دهنش رو قورت داد. با اینکه امکان پذیر نبود اما میترسید هر لحظه مستی از سر سهون بپره و عقلش به کار بیفته و با دیدن خودش که داره بهترین دوستش رو بفاک میده یه جنجال حسابی راه بندازه اما سهون بلافاصله دو طرف تیشرت جونگین رو گرفت و از تنش درش آورد.
- اوه... تو سینه نداری...
جونگین سرش رو بلند کرد و نگاهی به سینه خودش انداخت و آب دهنش رو قورت داد.
نکنه چون سینه نداشت سهون از کردنش منصرف میشد. حتی تصورش هم باعث میشد بخواد گریه کنه. به سرعت کمر سهون رو گرفت و روی تخت انداختش.
+ خودتم از اون سینه های قلمبه نداری اوه سهون... نظرت چیه برات ساک بزنم؟
درحالی که دستهاش با لرز خفیفی روی کمر سهون متوقف شده بودن گفت و نگاهش روی برجستگی بزرگ زیر شلوار راحتی سهون قفل شد.
- ازش میترسی؟
سهون با لبخند عجیبی پرسید و زبونش رو روی لبهاش کشید.
جونگین به آرومی سر تکون داد و گوشه‌ی لبش رو به دندون گرفت.
- مطمئنم ازش خوشت میاد جونگ.. هیچکی تا حالا ناراضی از زیرم نرفته.
جونگین اخم غلیظی کرد و دستهاش کش شلوار سهون رو چنگ زدن.
+ حق نداری وقتی میخوای با من بخوابی از رابطه‌های قبلیت بگی... منو با اون هرزه ها‌یی که هر شب به یه نفر میدن مقایسه نکن.. من کیم جونگینم، کسی که اولین بوسش رو هم امشب تجربه کرده.
با حرص گفت و شلوار سهون رو اونقدر سریع پایین کشید که لباس زیرش هم همزمان پایین کشیده شد.
هیس دوباره ای که بخاطر قد علم کردن دیک سهون جلوی چشمهاش کشید باعث شد صدای خنده‌ی پسر مست تو اتاق بپیچه.
- تو خیلی.. بانمکی جونگین.. مگه خودت.. همینو لای پاهات نداری؟
سهون کلمات رو کشیده بیان میکرد و این جونگین رو خاطر جمع میکرد که کراشش قرار نیست فردا چیزی رو بخاطر بیاره.
+ من تاحالا کسیو لخت جلوم ندیدم... کی میخوای بفهمی تا حالا سکس نداشتم؟
سهون به جلو خم شد و مچ جونگین رو گرفت و محکم رو خودش جلو کشیدش.
جونگین دستش رو روی سینه های تخت سهون گذاشت تا از برخورد سر هاشون جلو گیری کنه.
در حالی که فاصله‌ی صورت هاشون فقط چند سانتی متر بود به هم خیره شدن و سهون با چشمهای خماری که به لبهای جونگین خیره بودن لب زد:
- پس من اولین کسیم که قراره بکنتت ها؟.... لبای خوشگلتو تکون بده و برام ساک بزن تا زودتر به خواستت برسی جونگ... منم تاحالا دیکمو تو دهن یه پسر ندیدم... مشتاقم بدونم چه لذتی داره وقتی رفیق صمیمیم دیکمو تو دهنش داره و زبون بی تجربشو روش میکشه...
بوسه‌ی خیسی از لبهای نیمه باز جونگین گرفت و با یه چشمک عقب کشید.
درحالی که جونگین داشت سر کارش برمیگشت، سهون دو تا بالشت برداشت و زیر سرش گذاشت تا بتونه راحت از منظره‌ی بین پاهاش لذت ببره.
جونگین دیک سهون رو تو دستش گرفت و درحالی که نگاهش به صورت سهون بود فشارش داد.
ناله‌ی آروم سهون لرز خوشایندی به بدنش انداخت و بیشتر از اینکه لذت دادن به پسر مست رو تخت براش مهم باشه، سرش رو پایین برد تا بالأخره بعد از 25 سال اولین ساک زدن عمرش رو تجربه کنه.
دهنش رو دور دیک سهون حلقه کرد و زبونش رو چندبار دور کلاهک نرمش کشید.
منقبض شدن بدن سهون و ناله‌ی نسبتا آرومش باعث شد کارش رو ادامه بده.
چند بار زبونش رو دور اون جسم سخت چرخوند و سرش رو پایین تر برد تا حجم بیشتری رو داخل دهنش جا بده.
نمیدونست بخاطر مستی بود یا سهون واقعاً از همین حرکات کوچیک داشت لذت میبرد که مدام ناله میکرد.
- بهتر از اون چیزیه که فکر میکردم.. تکون بخور جونگین.. لباتو دورش بالا و پایین کن هانی..
چیزی که خواست اتفاق افتاد، جونگین دیکش رو با یه دست نگه داشت و شروع کرد به بالا و پایین کردن سرش.
حس خوبی داشت، ساک زدن چیز جالبی به نظر میومد و جونگین از چیزی که تو دهنش داشت مزه میکردش راضی بود.
- اومم.. بد نیست نینی.. فقط دندوناتو نکش روش.
جونگین سرش رو عقب کشید و آب دهنش رو قورت داد.
+ من دندونامو نمیکشم روش... خودش میخوره به دندونام.
سهون خنده‌ی کوتاهو مستانه‌ای کرد و نگاهش رو به عضوش که داشت توسط دست جونگین پمپ میشد داد.
- باید دهنتو بیشتر باز کنی که به دندونات نخوره.
سهون از حالت دراز کش دراومد و روی تخت نشست.
جونگین رو جلو کشید و روی پاهاش نشوند.
- بسه دیگه... ببینم اینجا چی داری..
همینطور که دستهاش باسن جونگین رو میفشردن گفت و بوسه‌ای روی نیپل جونگین گذاشت.
جونگین میخواست مکیده شدن نیپل هاش رو هم تجربه کنه، پس دستهاش رو تو موهای سهون فرو برد و اجازه نداد سرش رو عقب بکشه.
باسنش رو که توسط انگشت های سهون چنگ زده میشد تکون داد و به دیک سختی که زیرش حس میکرد کشیدش و نیپلش رو جلوی دهن سهون نگه داشت.
+ یه سکس خوب بهم بده سهون... این اولین تجربه‌ی منه.. میدونم مستی و الان هیچی حالیت نیست ولی بهم لذت بده.. من زبونتو همه جای بدنم میخوام..
دستهای سرکش سهون بلافاصله وارد لباس زیرش شدن و کشیده شدن نیپلش بین لبهای پسر مست باعث شد خیالش از بابت توجه سهون به حرفاش جمع بشه و ناله‌ی بلندش تو اتاق بپیچه.
سهون اینبار بدون واسطه به لپهای باسنش چنگ زد و جونگین با لذت چشمهاش رو بست.
نیپلش با شدت مکیده و اون زبون داغ دورش کشیده میشد.
حسش عالی بود و جونگین بیشتر میخواست.
برای چند ثانیه فاصله گرفت و شلوارک سهون رو که چند ساعت پیش ازش قرض گرفته بود از پاهاش در آورد.
هنوز خجالت میکشید که لباس زیرش رو دربیاره اما خجالت برای سهون مست کاملا بی معنی بود.
جونگین رو روی تخت انداخت و بدون مکث شلوارش رو از پاهاش درآورد.
- اوه...
نگاهی به دیک جونگین انداخت و همینطور که انگشتهاش روی رونهای پسر زیرش میکشید لب زد.
- دخترا واسه این سایز جون میدن جونگ... چرا از همه قایمش کردی؟
جونگین حس میکرد گوشاش دارن از خجالت ذوب میشن.
اینکه اینجوری لخت دراز بکشه در حالی که پاهاش بازن و سهون به خصوصی ترین قسمت بدنش زل بزنه اصلا تو معادلاتش نبود.
لبای بیچارش رو که برای بار هزارم امروز گازشون گرفته بود رها کرد:
+ چون خوشم نمیاد دخترا ببیننش... بعد از خودم تو اولین نفری هستی که میبینیش..
سهون نگاهش رو به صورت رنگ گرفته‌ی جونگین داد:
- میخوای برات ساک بزنم؟
+ میزنی؟
- من مستم پس هرکاری ازم بخوای میکنم جونگ..
لعنت.. چقدر جونگ صدا شدن لذت بخش بود.
+ نمیخوام...
جونگین از روی تخت بلند شد و چهار دست و پا جلوی سهون قرار گرفت.
+ حالا که هر کاری بخوام میکنی، میتونی اینو برام لیس بزنی قبل از اینکه به فاکش بدی.
جونگین با استرس لبشو به دندون گرفت و صورتش رو توی تشک تخت فرو برد. باسنش رو بالا گرفته بودو با دستهاش از هم بازشون کرده بود تا خواستش رو واضح بیان کرده باشه.
اگه سهون میگفت نه و از تخت پرتش میکرد پایین جونگین دیگه هرگز اون آدم سابق نمیشد.
سیلی محکمی که به گوشت باسنش زده شد از جا پروندش.
+ سهون..
با تعجب زمزمه کرد و روی دستاش بلند شد تا به عقب نگاه کنه اما سهون گردنش رو گرفت و دوباره صورتش رو به تخت چسبوند.
- هورنی تر از اونی هستی که فکر میکردم جونگین... پس میخوای برات لیسش بزنم؟
عضوش رو لای باسن جونگین گذاشت و نفس پسر زیرش از ترس حبس شد.
- نمیخوای زودتر بره داخلت هوم؟ من نیاز دارم همین الان بکنمت جونگ..
جونگین رو تختی رو بین انگشتاش گرفت.
+ لطفاً.. نمیتونی یهویی انجامش بدی.. من یه پسرم سهون.. باید براش آمادم کنی..
سهون حرکات کمرش رو متوقف کرد و ثانیه‌ی بعدی داغی زبونش بود که دور ورودی جونگین کشیده میشد.
جونگین چشمهاش رو بست و فاک آرومی گفت اما بعد از چند ثانیه با فاصله گرفتن سهون حس کرد سطلی آب یخ روی سرش ریختن. نکنه سهون از اینکار بدش اومده بود؟
- قهوه...
سهون سرش رو به باسن جونگین نزدیک کرد و دم عمیقی کشید.
+ چی؟!
- بوتت.. بوی قهوه میده جونگ...!
جونگین با خجالت چنگی به روتختی زد. کاملاً فراموش کرده بود که یه تایم طولانی صرف شستن بدنش با اون بادی‌واش قهوه کرده بود تا کراشش رو تحت تاثیر قرار بده و اون لعنتی بعد از بوسیدن و لیسیدن اون همه جا از بدنش، حالا عطر قهوه رو فقط از لای باسنش حس کرده بود؟!...
+ سهون...
با شرم و بی جون لب زد و باسنش رو منقبض کرد.
- من عاشق عطر قهوه‌ام نینی.. حالا بیشتر برای انجام دادنش مشتاقم...
جونگین با بیچارگی پیشونیش رو به تشک کوبوند و زیر لب با خودش زمزمه کرد.
+ کاش وقتی داشتی گردنمو میبوسیدی اینو میگفتی.. چرا اونجا اخه..
لبهاشو رو هم فشرد و نفس رو فوت کرد و اینبار جوری که سهون بشنوه بلند گفت:
+پس ادامه بده هون... با زبونت حاضرم کن...
خوشحال بود که سهون با وجود مست بودنش داشت باهاش راه میومد.
یه سیلی محکم دیگه از جا پروندش و دوباره زبون خیس سهون رو حس کرد که کارش رو از سر گرفته بود و با بی طاقتی سعی داشت درونش فرو بره.
نفس عمیقی کشید و سعی کرد بدنش رو شل کنه.
حسش بی نظیر بود، از لذت پاهاش سست شده بود و کاش میتونست این زبون لعنتی رو حین این کار ببینه تا بیشتر لذت ببره.
+ سهونی... اهه... خیلی خوبه...
سهون با سیلی‌ای که درست جای دوتای قبلی زد جونگین رو از جا پروند و گاز محکمی از لپ باسنش گرفت.
پسر هوشیار اخ آرومی گفت و حس کرد چشمهاش از درد پر اشک شدن. اون لعنتی درست وسط کلی حس خوب بهش درد داده بود اما به هرحال باز هم جونگین خوشش اومده بود.
چند دقیقه بعد، انگشت های سهون جایگزین زبونش شدن و جونگین اینبار روی دستهاش بلند شد.
با ورود دو انگشت سهون قوس عمیقی به کمرش داد و آه بلندی کشید.
+ سهون...
- هر کاری خواستی کردم جونگ..
سهون درحالی که انگشتاش رو به سرعت تکون میداد گفت و جونگین ناله‌ی پر دردی کرد.
حتی دوتا انگشت هم اونقدری درد داشت که اشکش در اومده بود، هیچ ایده ای نداشت چجوری باید اون دیک بزرگ رو توی خودش جا بده.
همه چی تو اون فیلمهای پورن زیادی راحت به نظر میرسید، حتی به فاک رفتن با اون دیکهای کینگ سایز.
پس چرا تو واقعیت همین دوتا انگشت اونقدری درد داشت که جونگین رو تقریباً پشیمون کرده بود.
+ سه.. هون.. اهه.. درد داره.. آرومتر...
سهون حرکاتش رو سرعت داد و اضافه شدن انگشت سوم باعث شد جونگین فریاد بلندی بکشه.
- وقتی داشتی اونجوری برام دلبری میکردی باید فکر اینجاشو میکردی جونگ... من تا به فاکت ندم دست بردار نیستم...
سه تا انگشتش همزمان با سرعت تکون میخوردن و ماهیچه‌های باکره‌ی جونگین رو میخراشیدن و پسر ترسیده کاری جز نالیدن و چنگ زدن به روتختی ازش بر نمیومد.
- از این سوراخ تنگ نمیگذرم نینی... باید همین الان بکنمت..
حق با سهون بود، خودش خواسته بود پس حق اعتراض نداشت.
ورودی ملتهبش ناگهان خالی شد و جونگین فرصت کرد قبل از اینکه دیک کراش جذابش واردش بشه خودش رو به پشت روی تخت بندازه. حس خوبی نداشت که پشت به سهون ایستاده بود و نمیتونست صورتش رو ببینه.
ترجیح میداد حین بفاک رفتن بتونه با دوست مستش فیس تو فیس باشه.
سهون با نیشخند رون‌های جونگین رو گرفت و سمت خودش کشیدش.
بین پاهای جونگین قرار گرفت و عضوش رو به ورودی تقریباً بستش کشید.
- نمیدونستم انقدر هاتی جونگ.. وگرنه زودتر میکردمت.
جونگین به جلو خم شد و دستش رو روی شکم سهون گذاشت تا از عجولانه پیش رفتنش جلوگیری کنه. به هرحال سهون مست بود و تنها چیزی که الان میخواست یه ورودی تنگ بود که شهوتشو توش خالی کنه.
+ سهونا.. آروم باش.. باشه؟
جونگین با نگرانی گفت و به صورت سرخ شده‌ی پسر مست خیره شد.
سهون مچ دستهای جونگین رو گرفت و با خیمه زدن رو بدنش، دستهاش رو بالای سرش به تخت چسبوند و محکم نگهش داشت.
- تا اینجا آروم نبودم؟
موج آرومی که به کمرش داد باعث شد سر عضوش وارد اون ورودی تنگ بشه و جونگین تقریباً جیغ بلندی کشید.
+ اهههههه... نههه.. اهه.. درد داره... نمیخوام.. دستمو ول کن...
جونگین تا همینجا هم حس میکرد ورودیش پاره شده و دردش کشنده بود، دستهای سهون اونقدر مچش رو محکم گرفته بود که نمیتونست خودش رو خلاص کنه.
- هیسسس... تو اینو میخواستی..
با هر کلمه طول عضوش رو آروم آروم وارد جونگین کرد و پسر زیرش تقریباً از درد نفس نمی‌کشید.
در نهایت سهون لگنش رو به باسن جونگین چسبوند و وقتی کاملا واردش شد دستهاش رو ول کرد.
بلافاصله دستهای بیجون جونگین شروع کردن به مشت کوبیدن به سینه‌ی سهون.
+ ااییی.. درش بیار.. اهه.. سهون.. خواهش میکنم..اههه خیلی.. درد داره..
سهون تو مستی کامل بود اما میتونست تشخیص بده کسی که زیرشه بهترین دوستش جونگینه، بخاطر همین تا اینجا مراعاتش رو کرده بود اما حالا که بودن تو این ورودی تنگ و داغ رو تجربه کرده بود نمیتونست بدن مستش رو کنترل کنه.
شهوت کنترل بدنش رو به دست گرفته بود و سهون الان فقط میخواست ضربه بزنه.
دست های جونگین رو گرفت و روش خم شد.
بوسه ای گوشه‌ی لبهای لرزونش زد و درحالی که ضربه هاش بدن جونگین، و لذت بدن خودش رو میلرزوند به سختی زمزمه کرد:
- نمیتونم جونگ.. اه خیلی تنگی.. نمیخوام ازت بکشم بیرون.. من اولینتم‌ها..
چشم‌هاش رو با لذت بست و ضربه‌هاش رو آروم اما عمیق‌تر کرد.
- احساس غرور میکنم.. فاک حس خوبی داره.. من باکرگیتو.. گرفتم نینی.. اهه.. من اولین نفریم.. که این سوراخ تنگ لعنتیتو به فاک میده...
چشمهاش رو باز کرد و حتی اشکهای جونگین که از کنار چشمش بی وقفه سر میخوردن باعث نشد دست از کارش بر داره.
+اههه.. سه.. هون.. لطفا... آییی...
جونگین با هق هق صداش زد و اشکهای بیشتری چکیدن.
- جانم نینی..
لبهای بی رنگ و لرزون جونگین رو تو دهنش کشید و زبونش رو روشون سر داد.
مک عمیقی از لبهای بوسیدنیش گرفت و دوباره به چشمهاش خیره شد. باز نگه داشتن چشمهاش با اون سطح از الکلی که تو خونش جریان داشت و عطش و شهوتی که تمام بدنش رو در بر گرفته بود واقعاً سخت بود با این‌حال چشم از دوستش برنداشت.
+اهه.. سه.. هون.. درد.. داره... لعنت بهت..
سهون چشم‌هاش رو بست و بی اختیار ناله‌ی عمیقی از بین لبهاش خارج شد.
- هنوزم.. درد داره؟
جونگین فقط کمی از چند ثانیه پیش احساس بهتری داشت اما همچنان درد تنها چیزی بود که حس میکرد و البته یه جسم سخت که هر ثانیه ورودیش رو پر و خالی میکرد.
با چشمهای اشکی سر تکون داد و سهون جوابی نداشت که بهش بده.
سهون به پلکهای خیس پسر زیرش و جونگین به چشمهای خمار پسر روش خیره شد.
جونگین شک داشت که کراشش چیزی از نقطه‌ی حساس بدن پسرها بدونه، شاید اگه سهون به اون نقطه ضربه میزد کمی از دردش کم میشد.
+ کمرتو بچرخون.. اهه.. یواش‌تر سهونا... اههه...
سهون محکم و سریع داخلش تکون میخورد و جونگین حتی نمیتونست کلماتش رو درست بیان کنه.
سهون نمیدونست منظورش از این حرف چیه. با گیجی به پسر زیرش خیره شد و با قرار دادن دستهاش دو طرف بدن جونگین، شدت ضربه هاش رو بیشتر کرد اما اینبار کمی زاویه ضرباتش رو تغییر داد و جونگین نفسش رو حبس کرد.
+ سهون... خودشه.. اههه.. باید به همینجا.. ضربه بزنی...
سهون بازوش رو از زیر گردن جونگین رد کرد و پسر زیرش رو تو بغلش گرفت.
- تا وقتی برام.. همینجوری تنگ بمونی... هر طوری.. که تو بخوای میکنمت..
ضربه هاش محکمتر و سریعتر از قبل شده بودن و جونگین درد لذت بخشی رو تو پایین تنش حس میکرد.
پروستاتش با هر ضربه فشرده میشد و ناله‌ی بی امانش گوش‌های سهون رو نوازش میکرد.
+ هون.. اههه.. منو.. ببوس.. لبات..
حرفش با کشیده شدن لبهاش داخل دهن سهون نصفه موند.
ناله هاش حالا تو دهن سهون رها میشدن و به نظر میومد پسر مست هر لحظه شهوتی تر از قبل میشه چون سرعت ضربه هاش دیگه به آخرین حد خودش رسیده بود و پا به پای جونگین با دهن بسته مینالید.
لب پایین سهون رو بین لبهاش گرفت و چندبار مکیدش.
سکس تو واقعیت با اون چیزی که بارها تو فیلم های مختلف دیده بود زمین تا آسمون تفاوت داشت. برای جونگین اصلاً اونقدر راحت به نظر نمیرسید. هنوز هم درد زیادی داشت و تکون خوردن اون جسم سخت داخلش حس عجیبی داشت اما ضربه هایی که به پروستاتش برخورد میکرد حداقل درد رو براش قابل تحمل میکرد و حس لذت بخشی به پایین تنش میداد.
دستهاش رو بالا آورد و دور گردن سهون حلقه کرد.
صدای بوسه‌ی شلختشون به همراه قیژ قیژ تخت تو اتاق پیچیده بود و جونگین از شنیدنش لذت میبرد.
عضوش رفته رفته سخت تر میشد و جونگین حس میکرد با چندتا ضربه‌ی دیگه خالی میشه اما نه تا زمانی که خودش رو لمس نکنه.
سرش رو عقب کشید با اینحال دستهاش هنوزم گردن سهونو بغل کرده بودن.
+ سهونی.. اممم.. دارم میام.. میشه.. اههه میشه.. لمسش کنی.. اهه...
پلکهاش از لذت خیس شده بودن و نمیتونست ناله نکنه.
حالا که فقط لذت رو حس میکرد و چیزی به ارضا شدنش نمونده بود، کاملاً از وضعیتش راضی به نظر میومد.
اولینش رو با دوستی که بهش علاقه مند شده بود انجام داده بود و از این خوشحال تر نمیتونست باشه.
سهون دستهای جونگین رو از دور گردنش باز کرد و روی زانوهاش قرار گرفت.
کم حرف شده بود و به نظر میومد اون هم چیزی به خالی شدنش نمونده.
نگاهی به دیک سخت جونگین انداخت و با اینکه تو مستی هم این براش عجیب بود اما دستش رو دور عضو دوستش حلقه کرد و ناله‌های جونگین بلندتر شدن.
- منم.. نزدیکم...
سهون بهش اطلاع داد و جونگین فقط تونست سر تکون بده و خودش رو نگه داره تا بعد از حس کردن اون مایع داغ داخل خودش، به کام برسه.
رفته رفته ناله های سهون بلندتر شده بود و حرکاتش کمی نامنظم شده بودن. جونگین باورش نمیشد که داشت همچین لحظه ای رو میدید. سهونی که بین پاهاش داشت با قدرت ضربه میزد، عضوش رو پمپ میکرد و لعنت.. پلکهاش رو گاهی از لذت بهم فشار میده و ناله های بمش سکسی ترین صدایی بود که جونگین تا حالا شنیده بودش.
بالأخره کام داغ سهون داخلش خالی شد و ناله‌های آروم و عمیقش باعث شد جونگین هم با فشار خودش رو خالی کنه.
سهون همچنان پمپش میکرد و آروم تکون میخورد و جونگین حس میکرد کاملاً از کام کراشش پر شده و هیچ فضای خالی ای داخلش باقی نمونده. تنها صدای تو اتاق نفس های عمیقی بود که دو پسر میکشیدن و در نهایت وقتی سهون ازش بیرون کشید ناله‌ی دردمند جونگین دوباره بلند شد.
سهون کنارش دراز کشید و چشمهاش رو بست، الکل سرش رو سنگین کرده بود و ارگاسم چند لحظه قبل اونقدر ازش انرژی گرفته بود که چشم‌هاش داشت گرم میشد.
جونگین لبش رو گزید و نگاهی به کراشش انداخت، تموم شده بود؟ باید میذاشت سهون بخوابه و فردا چیزی یادش نیاد؟ به عنوان اولین رابطه میشد بگه بد نبود اما به توجه بعد از سکس هم احتیاج داشت.
با اینکه پاهاش جون نداشتن و سوزش بدی تو پایین تنش حس میکرد اما بدنش رو بالا کشید و سرش رو روی سینه‌ی لخت سهون گذاشت.
سهون تو همین مدت کوتاه بالأخره تسلیم الکل خونش شده بود و نفس های عمیقش نشون میداد خوابیده.
+ ممنون که با وجود مستی بازم خواسته هامو نادیده نگرفتی.. فکرشو نمیکردم همه چی انقدر خوب پیش بره..
سرش رو بلند کرد و نگاهی به صورت آروم گرفته‌ی کراشش انداخت.
+ کاش یه حس دو طرفه بود سهون.. ولی میدونم که این نشدنیه..
سرش رو دوباره جای قبلی گذاشت و چشمهاش رو بست.
+ بزار یکم به صدای قلبت گوش بدم... قول میدم یکم بعد، دیگه اینجا نباشم.
بوسه‌ی آرومی روی سینه‌ی تخت سهون گذاشت و به تپش های منظم قلبش گوش داد و با خودش فکر کرد "امکان داشت یه روز این قلب به عشق کیم جونگین بتپه؟"

Friend With Benefit Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz