خواب بودم که با صدای به شدت رو مخ در زدن بیدار شدم
-کیه اول صبحی؟
رفتم با کسلی و به زور درو باز کردم
چشمام نیمه باز بود که دختر با لحنی طلبکارانه گفت:بگو تهیونگ بیاد دم در
چشمامو کامل باز کردم و نگاهش کردم
یه دختر با میکاپ و لاکای قرمز و استایل خیلی شیک و امروزی بود
به نظر بچه پولدار میومدجیهیو
22ساله
مدل و آیدلکیپاپ
نقش فرعی
آدم مغرور و خودخواهیه و همه چیزو فقط برای خودش میخواد
-اولا که سلام،بعدشم تو اصلا کی هستی؟؟چه نسبتی باهاش داری؟؟
+باید برات توضیحم بدم؟؟برو کنار کلی کار دارم باید زود برم-نکنه دوست دخترشی؟چقد قیافت آشناست
یهو یاد یه چیزی افتادم
همون دختری که تو شب ولنتاین پرید تو بغل تهیونگ
همونهههههه خودشههههه
+اره،دوست دخترشم حالا میخوای چیکار کنی؟؟
تهیونگ اومد پیشمون و با تعجب به جیهیو نگاه کرد
+چرا اومدی اینجا؟؟
+من باید اینو ازت بپرسم،باید بیام داخل اینجا کلی دوربینه دوربینا ثبت میکنند همه چیو هم واسه تو هم واسه من دردسر میشه+برو
با تعجب نگاه تهیونگ کرد
+بو؟*چی؟*
+دلیلی نداره که الان اینجا باشی،برگرد به خونت
+هیچ معلومه چی داری میگی؟ما قرار بود امروز باهم بریم سر قرار
+هیچ کس همچین چیزی نگفته خودت واسه خودت برنامه چیدی؟
+یاااا،مگه من دوست دخترت نیستم؟
+نه،نیستی و هیچوقت نبودی،اون شبم از دست دوربینا وانمود کردم که از دیدنت خوشحالم وگرنه هیچ چیزی بین منو تو نیست،الانم میتونی هرچه زودتر بری+به خاطر این دختره منو داری تحقیر میکنی؟؟
+من از اولم هیچ حسی بهت نداشتم
+اوکی،ولی منتظر بدبخت شدنت باش،زندگی تو و همه چیزت دست پدرمه پدرم اراده کنه زندگیت به هیچ تبدیل شده،فعلا
و با عصبانیت از اونجا رفت
تهیونگم درو بست
-جریان چیه؟این دختر کی بود؟+جیهیو،دختر رئیس کل اداره
-چرا اومده بود سراغ تو؟
+قضیش طولانیه،اون شبو یادته؟که تو منو با اون دختر دیدی؟اون دختر در واقع جیهیو بوده
-چییییی؟؟
+اره اون بوده،ولی اون دوست دخترم نبود،اون شب پدرم منو مجبور کرد تا با دخترش تقریبا قرار بذارم تا بتونه پدر جیهیو رو خر کنه و یه سری املاک و زمینو از چنگش دربیاره
در واقع من وسیله بودم،من یه مدتی مثلا با جیهیو قرار میذاشتم ولی در واقع ازش متنفر بودم و هیچ وقت دوسش نداشتم و بعد از تموم شدن این بازی کثیف،بلاخره باهاش کات کردم،حتی تو کل شبکه های مجازی و اخبارها این موضوع ترند شده بود-که اینطور،چه پیچیده،من معذرت میخوام،زود قضاوتت کردم و فکر میکردم تو از عمد این کارو کردی
+نه اشکالی نداره،هر کس دیگه هم که بود دچار سوتفاهم میشد
شب...
شب منو تهیونگ رفتیم بیرون
رفتیم به یه کلوب
خیلی سر و صدا بود و من گوشامو گرفته بودم
تهیونگ دستشو رو دستام گذاشت و تو گوشم گفت:میخوای بریم یه جای ساکت؟
-آرهتهیونگ منو برد به یه جای ساکت تو کلوب
نشستیم
-حس میکردم دارم کر میشم
+ببخشید،تقصیر من بود
-نه،تو که نمیدونستی
کیفمو گذاشتم و رو به تهیونگ گفتم:من برم دستشویی و بیام،میتونی مراقب وسایلام باشی؟
+اره
-پس من رفتم
رفتم دستشوییتا واردش شدم،دیدم دارن واسه یه دختر بی گناه قلدری میکنن
+یاااا،تو کی باشی که بخوای به ما دستور بدی بچ؟
یاد دورانی افتادم که واسه خودم قلدری میکردند
-فلش بک
+یااا،تو فک کردی چه خری هستی که واسه ما تعیین تکلیف کنی؟؟
پایان فلش بک
با شجاعت رفتم جلو و رو به قلدرا گفتم
-دست از سرش بردارید
دختره طلبکارانه نگاهم کرد و با لحن مسخره ای گفت:بو؟*چی؟*-گفتم دست از سرش بردار
نیشخندی کرد و گفت:یاااا،تو چه خری هستی دیگه؟
-درست صحبت کن،نکنه اینم بهت یاد ندادن؟
با عصبانیت جلو اومد و یه سیلی محکم زد تو گوشم
منم نمیدونم یهو چی شد که سرم گیج رفت و قلبم شدید درد گرفت
دستمو رو قلبم گذاشتم
اون دختر اومد بهم لگد بزنه که...
VOUS LISEZ
𝐌𝐞𝐦𝐨𝐢𝐫𝐬 𝐨𝐟 16 𝐲𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐨𝐥𝐝
Fantasyمیون تلخی های زندگیم تو تنها شیرینی زندگیم بودی:)) cover by@bt21covershop -خاطرات16سالگی☘️