part6

43 6 0
                                    

تهیونگ اومد و مانع اونا شد
و بعد سریع پیش من اومد و با نگرانی ازم پرسید:کِنچانا؟*حالت خوبه؟*
اون دخترا حسابی تعجب کردند و یکیشون باتعجب گفت:ته با  این بازیگر کیم تهیونگ نیست؟
+آره خودشههههه
+اینجا چیکار میکنه؟
من با کمک تهیونگ بلند شدم و برگشتیم به سمت ماشین
در طول راه همه ازمون عکس گرفتند

وقتی سوار ماشین شدیم،با نگرانی به تهیونگ نگاه کردم و گفتم:الان چند روز دیگه همه چیز لو میره،بعد برات دردسر میشه
+مهم نیست
و ماشینو روشن کرد و راه افتاد
وقتی رسیدیم به هتل هم همه چپ چپ نگاهمون میکردند
رسما بدبخت شدیم
رفتیم داخل اتاق و تهیونگ رفت تا لباساشو عوض کنه
منم رفتم سر گوشیم
تو اینترنت سرچ کردم:کیم تهیونگ

کل عکسای منو تهیونگ توی کلوب پخش شده بود
رفتم تو یکی از سایتا و شروع به خوندن کامنتا کردم:
+باورم نمیشه که قرار گذاشته
+اصلا دختره لیاقتشو نداره
+اصلا بهم نمیان
+تهیونگ چطور میتونه قرار بذاره؟
+دیگه از تهیونگ اوپا متنفرم و دیگه فنش نیستم
+اون به ما خیانت کرد

بعد خوندن اون کامنتا که همش هیت بود و تهیونگ به شدت خیلی زیادی به همین زودی در حال هیت گرفتن بود،گوشیو خاموش کردم و گذاشتمش رو اپن
از خودم متنفرم
من باعث شدم اون اینطوری هیت بگیره
تهیونگ اومد پیشم و با نگاه بهم گفت:چیزی شده؟؟انگار فکرت بدجوری مشغوله
-چیزی نیست
+بهم دروغ نگو

بهش نگاه کردم و گفتم:تهیونگا،من متاسفم،همش تقصیر منه،عکسای تو کلوبمون پخش شده و الانم به شدت داری هیت میگیری،من فکر میکنم این قرار گذاشتنمون داره به ضررت تموم میشه
+چی؟منظورت چیه؟
-دارم میگم که بهتره دیگه باهم نباشیم و کات کنیم،اینطوری دیگه هیت نمیگیری و همه چیز درست میشه
+هیچ معلومه چی داری میگی؟من یه بار بهت گفتم هیت گرفتن واسم مهم نیست
-ولی واسه من هست،نمیتونم ببینم مردم دارن به خاطر من اینطوری باهات رفتار میکنند و شخصیتتو خورد میکنند

+برات مهم نباشه،برای من مهم فقط تویی
-معذرت میخوام ولی دیگه بیا همه چیو تموم کنیم و توهم منو فراموش کن
+نه،من اینکارو نمیکنم
-باید بکنی،پس فردا به خاطر من زندگیت نابود میشه،منم میرم و زندگی خودمو میسازم توهم به فکر زندگی خودت باش،به مرور زمان همدیگه رو فراموش میکنیم و همه چی درست میشه
بلند شدم و وسایلمو جمع کردم و رو به تهیونگ لبخندی زدم و گفتم:همه چیو فراموش کن مخصوصا منو،طوری که انگار اصلا توی زندگیت نبودم،امیدوارم اینطوری دیگه هیتی در موردت وجود نداشته باشه

+داری میری؟؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و گفتم:فعلا
+نرو،من نمیتونم فراموشت کنم،مشکل تو نیستی،مشکل از خود مردمه
از هتل بیرون رفتم و یه تاکسی گرفتم و راهی خونم شدم
یه کلاه و ماسکم زده بودم که کسی منو نشناسه
از ته دل میخواستم پیشش بمونم ولی اگه پیشش میموندم،هیتا هی روز به روز بیشتر میشد و تهیونگ بیشتر تحقیر میشد و من هیچوقت نمیخوام این اتفاق براش بیفته

دلم برات تنگ میشه کیم تهیونگ:)
خداحافظ برای همیشه

𝐌𝐞𝐦𝐨𝐢𝐫𝐬 𝐨𝐟 16 𝐲𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐨𝐥𝐝Donde viven las historias. Descúbrelo ahora