صبح بود و با الارم گوشیم بیدار شدم
خونه رو تمیز کردم و رفتم بیرون برای کار پاره وقتم
صاحب مغازه طلبکارانه بهم نگاه کرد وگفت:این همه مدت کجا بودی؟هر وقت دلت بخواد میری هر وقتم دلت بخواد میای؟-معذرت میخوام،این چند روز حالم خوب نبود درگیر یه سری مسائل شخصی بودم
+خوب حالا بیا به کارت برس
طی رو برداشتم و شروع کردم به طی کشیدن
+یه دختره هست،میگن دوست دختر همین سلبریتیه کیم تهیونگه،دختر معمولی هم هست،ولی اصلا بهم نمیان،یه چیزی این وسط خیلی عجیبه،اینکه اون دختر خیلی شبیهته
دست از طی کشیدن برداشتمالان دیگه همه چیو همه فهمیدن
حتما همین الانشم کلی داره هیت میگیره
من نباید نگرانش باشم،ما باهم کات کردیم
شروع کردم باز به طی کشیدن
عصر داشتم برمیگشتم به خونم که همه چپ چپ نگاهم میکردن
میتونستم صداهاشونو وقتی که دارن در موردم حرف میزنند رو بشنوم
+این همون دخترست؟+خیلی شبیهشه نکنه خودشه؟
+دختره ی عوضی،اصلا لیاقت تهیونگو نداری
+کاش میمرد یا میتونستم با دستای خودم بکشمش
حرفاشون واقعا برام غیرقابل تحمل بود
یاد دوران هنرستانم افتادم
-فلش بک
+این همون دخترست که دوست دختر تهیونگه؟
+آره خود عوضیشه
+موندم چرا تهیونگ همچین دختر اسکولیو به عنوان دوست دخترش انتخاب کرده،واقعا سلیقش تو انتخاب دختر گوهه+دقیقا،کاش میتونستم دختره رو با دستای خودم خفه کنم
پایان فلش بک
اونا خیلی راحت این حرفا رو در موردم میزدند و هیچ فکر نمیکردند که شاید ناراحت بشمشایدم از عمد این کارو میکردند
تک تک این حرفا وجودم رو ازار میداد
حاضر بودم از روی زمین محو شم ولی این حرفا رو نشنوم
با گریه به سمت خونه روانه شدم
عذاب و وجدان ول کنم نبود
من باعثش شدم
باعث اینکه مردم با دید تحقیر به تهیونگ نگاه کنند
و بابت این از خودم متنفرمو دلم براش تنگ شده
ولی نمیتونم برم پیشش و بیشتر عذابش بدم
اون شب بدترین شب زندگیم بود
و تلخ ترین شب
دلم میخواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه
هعی کاش از همون اول نمی دیدمت و نشناخته بودمت
ای کاش توهم هیچوقت منو نمیشناختی
ای کاش..
CITEȘTI
𝐌𝐞𝐦𝐨𝐢𝐫𝐬 𝐨𝐟 16 𝐲𝐞𝐚𝐫𝐬 𝐨𝐥𝐝
Fantezieمیون تلخی های زندگیم تو تنها شیرینی زندگیم بودی:)) cover by@bt21covershop -خاطرات16سالگی☘️