جیمین و یونگی بعد از کمک کردن به تهیونگ و جونگکوک
کمی از شربتی که همسایه جدید براشون آورده بود نوشیدن و بعد خداحافظی کوتاهی رفتندوجول تمام مدت از تهیونگ فاصله گرفته بود و اصلا به تهیونگ نگاه نمیکرد
وقتی ناگهانی با تهیونگ چشم تو چشم شد
تهیونگ از فرصت استفاده و دستی روی شکمش کشیدچشمکی به دوجول زد و با زمزمه بهش فهموند
"بعدی تویی"دوجول بلافاصله شروع کرد به گریه کردن
تهیونگ همراه با گریه دوجول میخندید و میگفت:
+نمیدونستم اذیت کردن بچه ها انقدر کیف دارهیونگی دوجول رو بغل کرد و به تهیونگ چشم غره رفت
یونگی به تهیونگ گفت:
÷چیکارش کردی؟تهیونگ خندیدن رو متوقف کرد و صداشو صاف کرد
شاید زیاده روی کرده بودتهیونگ جلو دوجول زانو زد و براش توضیح داد که حرفاش فقط یه شوخی بودن
دوجول بعد از شنیدن حرفای تهیونگ لپاشو باد کرد و اخم کرد
^هیونگ خیلی بدجنسهسرش رو به سرعت برگردنوند و آستین جیمین رو گرفت
^مامان بریم خونهتهیونگ از سرجاش بلند شد با لبخند به جیمین نگاه کرد دوجول رو بلند میکرد
جونگکوک دستش رو دور کمر تهیونگ پیچید و کنارش ایستاد
کم کم داشت هوا تاریک میشد که جیمین و یونگی تصمیم گرفتن برگردن خونشون
چندی قبل رفتنشون گوشی جونگکوک زنگ خورد
تهیونگ داشت سعی میکرد از دوجول معذرت خواهی کنهبرای همین.. واکنش جونگکوک بعد از دیدن اسمی که روی گوشیش بود، رو ندید
جونگکوک شوکه و نگران بنظر اومد
سریع اتاق رو ترک کرد و پی جواب دادن گوشیش در خفا رفت
تهیونگ متوجه جای خالی جونگکوک شد اما توجه زیادی بهش نکرد
بعد از بستن در، چرخید و جونگکوک رو پشت سرش دید
بنظر میومد چیزی ذهنش رو درگیر کرده بودتهیونگ تصمیم داشت از جونگکوک بپرسه که چی شده
اما جونگکوک پیش قدم شد
_چند دقیقه پیش.. مادر و پدرم زنگ زدنتهیونگ تعجب کرد
بعد از اعدام جونگ هیون و از بین رفتن اختلاف طبقاتی
پدر و مادر جونگکوک رابطشون رو بلکل با جونگکوک قطع کردنبعد از مرگ جونگ هیون.. جونگکوک به مادر آلفا و پدر آلفاش گفت که اون کسی بوده که برادرش رو تحویل پلیس داده
تا اونجایی که تهیونگ یادش بود.. جونگکوک هیچوقت رابطه خوبی با خانوادش نداشت
انگار زیاد توی اون خانواده بهش سخت میگذشته..
ESTÁS LEYENDO
FUCK YOU
Fanfic_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما...