part5-->fillings

691 131 40
                                    

Jm pov:

خسته و کوفته بعد ازسه روز موج هیت پیوسته..روی تختش نشست بود... از روز چهارم به بعد تا اخر هفته جیمین میتونست مغزشو کنترل کنه و متوجه اتفاقات دور برش باشه..نه اینکه تو سه روز اول بیهوش باشه نه فقط همه چیز براش با هاله ای مثل ابر کدر و غیر واضح بود تو این سه روز فقط مسعول کل اشپزخانه یا همون مولی بود که اجازه داشت به اتاق امگا رفت امد کنه و بعد اون مدت هیچکس حتی مولی یا استیوی اجازه ورود به اتاق امگای لوند خاندان مین رو نداشت تصور بقیه این بود که جیمین بخاطر تب و گرمای هیت برهنه استراحت میکنه..اما واقعیت این بود که بعد از سیکل شدت هیت چهار روز اخر فقط نیاز جنسی امگا زیاد میشه و اون اگاهی کامل از تمام تصمیماتش رو داره..هرسه ماه یکبار این پروسه اتفاق میوفتاد و برای تمام خدمتگذاران و اهالی خونه جا افتاده بود..

از شروع روز چهارم مینی ما با در قفل شده و اتاق عایق صدا..شروع به لذت دادن به خودش میکرد اون تو سن چهارده پونزده سالگی که بلوغ رو تجربه کرد..فقط درد هیت رو فهمیده بود البته اینا تا شونزده سالگی بیشتر ادامه نداشت چون ته ته عزیزش اون رو با مجموعه پورن مخصوص امگاها اشنا کرد و بعد چند روز که به هیتش مونده بود اولین سکس تویش رو از دونسنگ کوچولوش هدیه گرفت یه ویبراتور سایز کوچولو البته همونم برای پسرک باکره ما خیلی خاص بود ... چونکه زمان هیتش از اون بعد فقط لذت خالص بود...از ماهای بعدش جیمین برای خودش پکیج های فوق کاملی از انواع اسباب بازیا رو گرفته بود ...و حالا با 20 سال سن پسرک زیبای ما مجموعه کامل یا بهتر بگیم کلکسیونی از سکس توی ..گگ..تل ها ..لباس های کاستوم..لوب و...
ک

لی از این چیزها داشت...


و اگه از مینی سوال کنی.. بهترین خاطرت که توش ترس و هییجان داشتی رو بگو قطعا دومین مورد لیست بلند بالاش گرفتن بکارتش توسط خودش بود ..درست روز چهارم هیتش در سومین ماه 16 سالگی جیمین تصمیم گرفته بود هدیه ی جدید نا متعارفش رو استفاده کنه پس در اتاقش رو قفل کرده بود و لُخت روی تختش خزیده بود گلوله تقریبا کوچیک کف دستش روشن کرده بود و زمانی که اون گردالی شروع به لرزش کرد اون بدون امادگی داخل خودش کرده بود ابتدا از دردش چشاش بسته شده بود و به شکم رو تخت سقوط کرد ولی بعد پنچ دقیقه که اون کوچولوی گرد عقب تر رفته بود و به اسفنج خوشی جیمین برخورد کرده بود ورق برگشته بود حالا پسرک نوجوون از شهوت به باسنش قوس میداد. وقتی که نگاه جیمین به اینه بالا تختش برخورد از دیدن خودش شوکه شد و با دیدن بوت سفید براقش که لرز میرفت گونه هاش تب کرده بود موهای تازه رنگ شده صورتیش عرق کرده بود و بدن پنبه ایش براق بود لب گزید دستشو سمت عضو ملتهب و صورتی شدش برد و با هندجاب های نا منظم به اوج رسید کامش روی لحاف زیرش ریخته بود و اسلیک به مقدار فراوون بین رونهاش رَون شده بود. اسلیک شفافو صورتی رنگ بوی زیر رایحه ی جیمینو تو کل طبق دوم پخش کرده بود و خبر از راحتی هیتش میداد..برای اولین بار تا این حد از لذت رو دریافت کرده بود...ریموت ویبراتور از روی پاتختی برداشت و لرزشش رو متوقف کرد حتی نای باز کردن چشم هاشو نداشت با پاهای لرزون قفل درو باز کرد و به تخت کثیف شدش برگشت ملافه کثیف زیرش رو جم کرد و زیر تختش قایمش کرد پتوی پنبه ایش رو روی تن برهنش کشید و با اون گردالی تو باسنش به خواب عمیقی فرو رفت..

 *Mon amour* Completed Where stories live. Discover now