part 15-->Tokyo

540 103 15
                                    

Jm pov:

سرشو رو بالشت گذاشت و دراز کشید...به یونگی و بوسش فکر کرد که گوشی تلفن اتاق زنگ خورد با تعجب سمتش رفت برش داشت...

جیمن: Hello......

یونگی: بون نیت،مابِل (شب خوش زیبای من)..

جیم:اوه...یونی..بون نیت ایل ژون...(شب توهم بخیر)

یونگی:میدونم که الان دیر وقته..و نباید زنگ میزدم دوشس امافقط خواستم بدونی..ستو دور سِنتس خوأِ (Bonne nuit illusion..بدون تو همچی سخته) بیین دغمیغ (خوب بخوابی..Bien dormir)...

جیم: مغسی(Merci.ممنون)..ایللسون(Illusion.توهم)

جیمین دیگه باخودش روراست بود اون عاشق توجه های یونگی و محبت های خالصش بود...اون حتما به دستش میورد....مین دچیتاشو....

جیمین اون شب برای خودش تصویرهای قشنگو شیرینی از اینده مجسم کرد جایی اونجا فقط اون بود و یونگی.... و جزیره خالی...جایی که فقط تخته سنگو شنو ماسه ها شاهد عشق بازی هاشون باشن.. جایی که روی تنه درختاش یادگاری های عاشقانه ثبت کنه...

.....یک هفته بعد...

هفت روز از زمان اقامتش در ژاپن میگذشت ..فتوشات ها و مراسم هاش به بهترین نحو ممکن اجرا شده بود...اما چیزی که اونو از رفتن به افتر پارتی امشب خوشتیپ ترین پسر شهر منصرف میکرد..سرد بودن توکیو یا ترافیک شهریش نبود..تهیونگی که با دوست پسرش برنامه داشتو سر قرار رفته بود هم نبود.. اینکه جئون جونگ کوک تو ژاپن چی می خواستو فقط تهیونگ میدونست...به هرحال دلیل این بی قراری هاش، به سه روز پیش در سئول برمیگشت...دقیقا روز که معروف ترین وکیل پایه یک دادگستری ناحیه یک سئول...از مین سلین مادر خونده جیمین به جرم قتل و فحشا شکایت کرد و در دادگاه علنی اول موفقیت های زیادی کسب کرد...جیمین از اون روز خط موبایلشو خاموش کرده بود...دومین جلسه دادگاه امروز صبح برگذارشد و بازهم نتایج برای جیمین رضایت بخش بود...

نمیدونست اوضاع تو امارت چطوره..پاپاش و یونگی راجبش چی فکر میکنن یا خاله و عموش...میتونست راحت بگه که اهمیت نمیده ولی حقیقتا اهمیت میداد اون ادما رو دوست داشت...اون گاهی اوقات به پدر واقعیش هم فکر میکرد...مثلا اگه اوضاع فرق داشت رابطشون چطور بود..باباش براش چیکار میکرد یا چطور باهم وقت میگذروندن...به هرحال اینا تفکرات جیمین بود درحالی که کیمونوی سرخ رنگشو شل ول بسته بود و از شامپاین مرغوب هتل لذت میبرد...ذهن خسته شو استراحت میداد...

صدای چیرک بسته شدن در اونو از اقیانوس افکار دردناک و غم انگیزش فاصله داد...

تهیونگ برگشته بود اما سر درد ناک جیمین اجازه استقبال ازشو نمیداد تا زمانی که به بالکن اومد و یه راست جیمینو بغل کرد...

 *Mon amour* Completed Where stories live. Discover now