پشت میزش تو شرکت نشسته بود و پا رو پا انداخته بود
اتاق بزرگی داشته میشد یه جلسه رو توش برگزار کرد اما هیچوقت فایده بزرگی این اتاق و نفهمیداز پنجره بزرگ پشت سرش نور به داخل میتابید و نوشتن و راحت تر میکرد
به برگههایی که جلوش بود نگاه کرد
قرار داد های جدید
لیست فروش
لیست خرید
وام های شرکت
طلب ها
بدهی هاحوصله خوندن هیچکدوم و نداشت خواست برگه ها رو کنار بزنه که در باز شد
دختری وارد اتاق شدسومین
دوست دختر سابقش
کسی که از پونزده سالگی تا هیجده سالگی باهاش رابطه داشت و تا اونجایی که خود دختر گفته بود بهش خیانت کرده بوددختره برگه استعفاش و رو میز کوبوند و گفت: میخوام از اینجا برم جئون ، لطفاً امضاش کن
جانگ کوک با تعجب بهش خیره بود با گیجی گفت: آخه چرا ..... چی شده
سومین دست به سینه شد و گفت: از یه شهر دیگه پیشنهاد کاری بهتری دارم و میخوام برم اونجا
جانگ کوک نگاهی به برگه کرد
سومین یکی از بهترین کارمنداش بود و از دست دادنش طبیعتا براش گرون تموم میشد اما بعد خیانتی که در حق دختر کرده بود شاید این میتونست جبران خوبی باشهخودکارش و از روی میز برداشت و گفت: از کاری که میخوای بکنی مطمئنی؟ فقط نمیخوام پشیمون شی ........ به عنوان به دوست میگم
سومین برگه رو گرفت و گفت: ممنون
و بدون حرف دیگه ای از اتاق خارج شد
جانگ کوک رفتن دختر و تماشا میکرد و از فکر به اینکه بذاره تا چند روز دیگه با یه غریبه ای که جای سومین اومده سر و کله بزنه ، اخم رو صورتش می نشست
سومین سریع سوار ماشینش شد و به سمت خونش رفت همون موقع گوشیش زنگ خورد ، کنار زد تا جواب بده: بله؟
_ خوشحالم که تونستیم مشکلمون و مسالمت آمیز حل کنیمسومین اخم کرد و گفت: کاری که گفتی و کردم اما یادت باشه اگه اتفاقی برای جی کی بیوفته ......
_ اتفاق بدی براش نمیوفته ، من به تو قول دادم اگه ولش کنی کاریش ندارم ، و سر قولم هستم
سومین دستش و با حرص دور فرمون محکم کرد و گفت: اون برای من عزیز ترین فرد بعد خانوادمه امیدوارم این و درک کنی
YOU ARE READING
kookv Lethe [ Completed ]
Fanfictionچشمه فراموشی🍸 کاپل: کوکوی / یونمین ژانر: تخیلی دارک درام عاشقانه هپی اند چهره پسری و میدید که موهاش دو رنگ بود نصفش سفید و نصف مشکی پسر رو به جی کی زمزمه کرد: تو واقعا همه چیز و فراموش کردی