part 3

648 166 9
                                    

تو رستوران مجلل و بزرگی که فقط جای آدمای پولدار بود نشسته بود و منتظر
نگاهی به ساعتش کرد
مردی که منتظرش بود ده دقیقه دیر کرده بود و این چیزی نبود که دوست داشته باشه یا حتی بهش عادت داشته باشه

کمی از آب نوشید و بالاخره اون مرد و دید
با کت و شلوار تیره رنگش از قبل قد بلند تر به نظر می‌رسید
جلوی جانگ کوک نشست و گفت: تو ترافیک گیر مردم معذرت می‌خوام

جانگ کوک سر تکون داد و گفت: بهت گفتم بیای اینجا تا یه چیزایی و ازت بپرسم ...... چند سال از زمانی که تو منشی پدرم بودی میگذره اما مطمئنم که هنوز یادته اون سال چه اتفاقی افتاده

مرد سر تکون داد و گفت: اگه میخوای راجب مرگ پدر و مادرت بدونی .....

جانگ کوک سر تکون داد و گفت: نه نه ‌...... مسئله مرگ اونا نیست من چیزی از دوره نوجوونی و جوونیم و یادم نمیاد که می‌خوام ازت بپرسم

مرد تیره پوست به پشت تکیه داد و گفت: کجاش و

جانگ کوک نفس محکمی کشید و گفت: من یه مدت دور از خونه بودم درسته؟ من از هجده سالگیم و یادم نمیاد تا بیست و سه سالگیم ..... زمانی که تو بیمارستان بیدار شدم ....... از اون روز پنج سال میگذره و من واقعا می‌خوام بدونم چه اتفاقی برام افتاده

مرد آهی کشید و گفت: نمی‌دونم چیزایی که من می‌دونم کمکت می‌کنه یا نه اما ‌....... روز تولدت بود ، تو نوجوون و خام بودی و سر هر چیزی با پدرت دعوا میکردی اما یه روز دعواتون شدید شد ، شب تولدت ماشین و برداشتی و رفتی همه فکر کردن به خونه فامیل یا دوستات میری اما روز بعد هیچکدوم ازت خبر نداشتن ....... همه وحشت کرده بودیم پدرت همه جا دنبالت گشت همه شهر ها .... همه خونه ها ..... اما پیدات نکرد ، کم کم مریضی از پا درش آورد ، قبل از اینکه بمیره وصیت نامه اش و بهم داد تا همه اموالش و برای تنها بچش نگه دارم و من با وجود تمام ناامیدیم از برگشتنت پای شرکت وایسادم ........ برگشت تو ....... گم شدنت واقعا اتفاقات عجیبی بود

جانگ کوک آهی کشید و گفت: این‌جوری به جایی نمی‌رسم ، باید بفهمم این چند سال کجا بودم 

🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦🟦

تو شرکت پشت میزش بود
مدام موبایلش و تو دستش میچرخوند
هنوز تصمیم نگرفته بود بهش زنگ بزنه یا نه
اون .......
شاید اون میدونست

بالاخره شماره سومین و گرفت
بعد چند تا بوق جواب داد: بله؟

جانگ کوک نفس عمیقی کشید و گفت: جی کی ام

سومین لحظه ای مکث کرد و گفت: چیزی شده ؟؟؟

جانگ کوک سر تکون داد و گفت: نه ، زنگ زدم چیزی ازت بپرسم

سومین ساکت شد تا جانگ کوک حرفش و بزنه
کوک رو میز خم شد و گفت: بهم گفتی که من بهت خیانت کردم ..... و خودت این قضیه رو دیدی

kookv Lethe [ Completed ]Where stories live. Discover now