part 12

440 122 19
                                    




یونگی لباس های رسمیش و در آورد و از تو آینه به جیمین نگاه کرد
پسر رو تخت نشسته بود و داشت به تک تک حرکات ریز مرد نگاه میکرد
دلش برای همه این ها تنگ شده بود
یونگی به سمتش چرخید و گفت: به چی زل زدی زندگیم؟

جیمین به دستاش تکیه داد و سرش و عقب تر برد تا مرد و قشنگ تر ببینه: به دوست پسرم که چند وقت ازش دور بودم

یونگی که با بالاتنه لخت جلوی پسر وایساده بود گفت: دلت اینقدر برام تنگ شده بود که یه ثانیه هم چشم برنمیداری ؟؟؟؟

جیمین دستاش و دور کمرش حلقه کرد و سرش و رو شکم یونگی گذاشت: دلم به حد مرگ برات تنگ شده بود

یونگی موهاش و نوازش کرد و جلوش زانو زد
مژه های خیسش و لمس کرد و گفت: منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم ، خیلی زیاد

جیمین گونه های مرد و نوازش کرد و با جلو بردن سرش لبای گرمش و بوسید
یونگی کمرش و گرفت و لباش و عمیق تر مکید و لیس زد

جیمین اه آرومی وسط بوسه کشید و با باز کردن پلک هاش جهت سرش و عوض کرد
بوسشون عمیق تر و خیس تر میشد و یونگی دستای بازیگوشش و بیشتر رو تمام تن پسر میچرخوند

رون های پسر و لمس کرد و دستش و بین پاهاش برد
جیمین با لمس شدن عضوش اه عمیقی کشید و از بوسه جدا شد
یونگی دیکش و بیشتر مالید و گفت: بیا انجامش بدیم

جیمین سر تکون داد و گفت: باشه

یونگی از جلوش بلند شد و دکمه شلوارش و باز کرد ، قبل از اینکه شلوارش و کامل در بیاره رو تن پسر خوابید و بین پاهاش قرار گرفت

مثل عادت همیشش عضو هاشون و بهم مالید و لباش و رو چونه و خط فک جیمین کشید

پسر کوچیکتر همزمان با لمس موهای مشکی یونگی خودش و بالا میکشید تا بدن هاشون بیشتر بهم برخورد کنه

مرد دستش و از زیر لباس جیمین رد کرد و پوست گرمش و نوازش کرد

جیمین با بالا کشیدن خودش لباسش و در آورد و بدت زیباش و جلوی چشمای تشنه مرد لخت گذاشت

یونگی سرش و پایین برد و بوسه آرومی رو سینه صافش زد ، لباش و رو شکمش کشید و به کمربند جیمین رسید
شلوار و شورتش و. در حالی که به چشماش خیره بود در آورد و روی زمین انداخت

جیمین لبش و لیس زد و پاهاش و بیشتر باز مرد وقتی نگاه یونگی رو سوراخ خیس و تشنه پسر افتاد حس کرد دیکش داره هوشیار تر میشه

جیمین به شیرینی لبخند زد و منتظر موند تا یونگی کارش و ادامه بده

مرد پریکام رو عضو پسر و رو انگشتاش مالید و لباش به توی رونش چسبوند ، پوستش و بین لباش گرفت و با قدرت مک زد و همزمان انگشتاش و وارد کرد

kookv Lethe [ Completed ]Where stories live. Discover now