شب تولد

49 0 0
                                    

۱،۲،۳
خدایا ارزو میکنم پسر بشم
شمع هارو فوت کردم همه برام دست زدند بعد اهنگ‌گذاشتن شروع کردن به بزنو بکوب بعداز کلی رقصیدن کادو هارو‌باز کردیم چاقو، پنجه بکسو تا دلتون بخواد چیزای رزمی و سلاح گرمو سرد ساعت نزدیکای ده شب بود و این اولین شب تولدم بود که خانوادم نبودن و‌من با دوستام مهمونی گرفتم قرار بود شام پیتزا بخوریم و‌خوب کسی ام نبود بره بگیره پس مجبور شدم خودم برم حالا که ماشین هست میدونم گوهینامه ندارم ولی خوب حالا که ماشین هستو امشبم تولدمه انشاالله که چیزی نمیشه کیلیدو برداشتم و از مهمونی جیم شدم نشستم تو‌ماشین به نام خدا .
نزدیکای رستوران بودم و خوب خدارو شکر اتفاقی نیفتاد افرین ب خودم ب این میگن دست فرمون من ژن خاصم همه میدونند همه ،تو فاز افتخار بودم که ی دفعه یکی پیچچید جلوم‌منم نمیدونم‌چیشد جا ترمز گاز دادم و خوردم بهش تنها چیزی که شنفتم صدادی داد ی مرد بود سریع پیاده شدم ی پسر افتاده بود و دستشو گرفته بودو اخ و اوخ میکرد دویدم سمتش  خم شدم
من:اقاخوبی واای ببخشید پاشید بریم بیمارستان
پسر:من خوبم اخخخ فقط یکم‌دستم درد میکنه بیمارستان نیاز نیست
من:چیو نیازی نیست از سرت داره خون‌میاد پاااشو‌ فقط ی چیزی من خرج همه چیو میدم ولی ب پلیس چیزی نگو
پسر:پس گوهینامه نداری نه.
زد زیز خنده اونم‌نه خنده ساده خنده شیطانی
من:نه حالاام بهت میگم پاشوووو بریم‌بیمارستان
پسر :من با کسی که گواهینامه نداره سوار ماشین نمیشم
من:اصلا خودت‌داری؟.
شروع کرد بپیچونه پیدا بود نداره اخرشم اعتراف کرد نداره
من:بهت میگم برو بشین .
ی نگاهی تو چشمای من کرد انقدر جدی گفتم که پشمای خودم ریخت بلند شد رفت تو ماشین رفتم نشستم توماشین
من:چه پسر خوبی
پسر:چه دختر بدی
من:درست حرف بزن
پسر:هیهیهی تو‌زدی ب من خودت درست حرف بزن اخخخ دستم
من:تو مثل گاااهوفف اصلا ولشکن .
رسیدیم بیمارستان پیاده شدم درو براش باز کردم پیاده شد ی چپی بهم رفت شیطونه میگه یبار دیگه بزنم بش اینبار از روش رد بشم رفتیم داخل اول پیش دکتر عمومی اون گفت باید از دست و سرش عکس بگیره پسر:من مشکلی ندارم باید برم میشه ولم کنی؟
من:نه نمیشه ای بابا پسر جون انقدر غرر میزنی مثل بچه ها رفتار
میکنی هولش دادم تواتاق سیتی رفت تو تقریبا دو دیقه ای نگذشته بود که گوشیم زنگ خورد
نیکی:گلم علفا رو چیندی ؟
من:ها؟
نیکی:اخه گفتم حتما میخوای از ابتدای خلقت پیتزا شروع کنی بیای جلو که انقدر طولش میدی
من:دیوونه تصادف کردم زدم به یکی حالا بیمارستانم به بچه ها بگو سفارش بدن با پیک بیادتا من بیام نگرانم نباش انشاالله که سالمع فعلا خداحافظ .
نشستم رو صندلی شروع کردم دعا بخونم زیارت عاشورا قران همه چی تقریبا بیست دقیقه ای گذشت که خارج شد از اتاق با استرس پاشدم رفتم سمتش که دکترکنارش گفت همه جاش سالمه فقط دستش موبرداشته باید گچ بگیره دو هفته ای رو.سرمر وبه علامت مثبت حرکت دادم و دکتر بردش تا گچ بگیره منم تو فکر بودم که نگاهم به کتش افتاد که دستمه فوضول نیستم فقط اطلاعات میخوام در زیپ کتشو باز کردم دستمو کردم داخلش خوب ی کیلید ی سوچ ی کیف اخ پیداش کردم کیفو در اوردم بازش کردم کارت ملی داخلش بود اسم:اشکان مشکات وا این که فامیل منم هست نکنه اشناس  تاحالا همچین کسیو تو فامیل نداشتیم
سال تولد:۱۳۸۳/۱۱/۲۸
اخ تو ی روز به دنیا اومدیم دقیقا هم سن خیلی عجیبه نکنه داداش دوقلو دارم ای بابا گیج شدم
دکتر:خانم تموم شد الان میتونید برید داخل کمکش کنید ببخشید نامزدتون خیلی لجبازه ها خستم کرد
من:خیلی ممنون ببخشید .داخل شدم همینطور تو این فکر بودم که چرا گفت نامزدم
پسر: حالا چطوری مشق بنویسم ای بابا
من:دبیرستانی هستیی؟
پسر :سال اخریم
من:فردا بیاخرجت هرچی شد بهت میدم بری
پسر:نوچ حالا که فکرشو میکنم پول مول به درد نمیخوره من ی جور دیگه راضی میشم
منن:چطوری ؟
پسر :شب ها بیای مشقام رو بنویسی
من:برو گمشو فکر کردی من کیم
پسر :فقط یک هفتس خواهش میکنم کسیو ندارم کمکم کنه
من:خودم مدرسه دارم
پسر:رشتت چیه
من:ادبیات
پسر :منم ادبیاتم ایول بعدم اگر میخوای من راضی باشم باید بیای من اگه عقب بیوفتم ازت شکایت میکنما
من: چرا تنهایی
اشکان:مامان بابام چند ماهی رفتن خارج
من:شرط داره
پسر:چه شرطی
من:بنویسیو امضا کنی که کاریم نداری و اگر بهم دست بزنی باید بکشمت
پسر :چه خطرناک قبوله . دستشو اورد جلو که بهم دست بدیم
من:به نامحرم دست نمیزنم .از اتاق رفتم بیرون یاد لحظه ای که بهش خوردم افتادم وقتی رفتم سمتش چشماش پراز اشک بود یعنی ی جورایی انگار از قبل داشت گریه میکرد شاید بخاطر اینکه تنهاس و امشب تولدشه بهتره ببرمش براش کیک بخرم بالاخره بهمنی باید هوای بهمنی و داشته باشه اومد بیرون چهرش خیلی شیطون بود ولی اروم بود نگاهش کردم ی لبخند پر از ارامش بهش زدم
من:بیا بریم 
پسر ؛خودم میرم راستی شوخی کردم نمیخواد بیای کمکم خودم ی کاریش میکنم 
من:من مواد میخوام امشب دور شده میشه بیای دنبالم خواهش میکنم . باتعجب نگاهم کرد از سر تا پا
اشکان:چی‌اخه اصلا غلط کردی
من:خواهش میکنم حالم بده همین ی بار فقط تا دم درش بیا باهام خودم میبرمت خونه
اشکان :من غلط بکنم ی نفرو  حمایت کنم وقتی میخواد کار اشتباه بکنه برو بابا شده پیاده میرم .خودمو انداختم رو زمین دستام و میلرزوندم
اشکان :چت شد پاشو میگم چت شد
من:حالم بده نیاز دارم خواهش میکنم
پسر:باشه پاشو بریم کجاست حالا . نشستیم تو ماشین نزاشت من برونم بهش ادرس دادم با یه حالت چندشی نگاهم میکرد پیدا بود که ضد هرچیزی که به مواد ختم بشه
من:همینجاست وایسا
اشکان:اینجا؟تو کافه
من:ساقیش اینجاست صبر کن بیام

پسر یا دخترHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin