دستان بی جان من

52 12 8
                                    

روح من بر فراز شهری مرده پرسه میزند
دیگر نیست برای دستانم جانی برای نوشتن
و لبانی برای خندیدن
پژمرده تر از همیشه در اقیانوس ذهنم
غوطه ور شده ام
دلم کمی آغوش پدربزرگانه می خواهد
که در آن حل شوم
سبک شوم
آرام شوم
دلم بی دلیل از هر غم شود
و روح و عقلم آزادانه بر بام زندگی
رقص و آواز سر دهند
_او

_sheWhere stories live. Discover now