سرکوب

9 1 0
                                    

زن حقیقت را فریاد زد
صومعه زبانش را چید
کودک از درد گریه کرد
دست های غریبه او را خفه کرد
شمعِ روزنه ی وجود روشن شد
بیگانه آن را با نفسش خاموش کرد
دیگر نه صدای زن بیرون می آمد
و نه نفسِ قطع شده ی کودک
دیگر حتی بوی شب هم
در این آشفته بازار
گم شده بود!
_او

_sheWhere stories live. Discover now