ای پرنده ی بهاری

27 8 7
                                    

ای پرنده ی بهاری
فصل غم سر می رسد
روز های بارانی سر می رسند
لحظه ی خداحافظی
با لانه ات سر می رسد
تو باید با بهار همسو شوی
همسفر شوی
با پوست و خونت این رفتن را
احساس کنی
و بدانی که رفتن برای
دیگران نیز
چقدر ملال آور است
رفتن برای آنانی ست
که دیگر چاره ی ماندن ندارند
درد دارد زخم دارد
اما باید قوی باشی
چرا که جان تو است و جان بهار!
تا بهار زنده است زندگی کن
عاشق شو و همسفری
برای خود پیدا کن
چرا که با خاموش شدن
شعله ی بهار
شمع درون تو نیز
راه خانه را گم می کند.....!
_او

_sheWhere stories live. Discover now