kookv stars [ Completed ]

part 11

صدای در باعث شد چشماش و به کندی باز کنه با دیدن جیمین تو بغلش لبخند بزرگی زد

پسر کوچیکتر با لبای جدا از هم و لپی که رو دست یونگی افتاده بود تو خواب عمیقی بود

صدای در بلند تر شد و جیمین و از خواب پروند

با چشمای قرمزی که از بی خوابی جایی و نمیدید گفت: کیه این وقت صبح

یونگی از رو تخت بلند شد و گفت: شاید پستی چیزیه

از اتاق بیرون رفت و جیمین دوباره رو تخت دراز کشید چشماش و بسته بود و سعی میکرد بخوابه ، دیشب تا دیر وقت با یونگی رو درس و کتاب ها کار کرده بودن و خیلی دیر خوابیده بودن

با شنیدن صدای کوبیده شدن در با وحشت سر جاش نشست
به سمت در اتاق رفت و وارد هال شد و اونجا مادر یونگی و دید که با عصبانیت جلوی در وایساده بود

با دیدن جیمین پوزخندی به یونگی زد و گفت: رفتی سراغ کارای خودت نه؟ همیشه میدونستم لیاقت یه زندگی سالم و نداری حتما باید به این مریضیت دامن می‌زدی

جیمین با عصبانیت جلو اومد و گفت: لطفا مراقب حرفات باش داری اذیتش می‌کنی

زن خنده تمسخر آمیزی کرد و گفت: تو دیگه چه اشغالی هستی ؟ فکر کردی کی هستی که اینجوری جلوی من وایسی و بگی مراقب حرف زدنم باشم

جیمین جلوی یونگی وایساد و گفت: من دوست پسرشم اتفاقا همین چند شب پیش داشت برام از رفتار های محبت امیزت می‌گفت

زن با خشم گفت: مین فاکینگ ....

جیمین به در اشاره کرد و با صدای محکمی گفت: لطفا برو بیرون قبل از اینکه حرف هایی رد و بدل بشه که هیچکدوم دوست نداریم بگیم

زن با عصبانیت گفت: توی .....

یونگی دست جیمین و گرفت و گفت: مامان ..... هر چی میخوای به من بگو اما به جیمین نه ، این بین من و توئه

جیمین خواست چیزی بگه که زن گفت: میبینم که شجاع شدی جلوی مادرت از یه موجود دیگه دفاع می‌کنی

یونگی با فریاد بلندی که نه زن نه جیمین تا حالا ازش نشنیده بودن گفت: اون یه انسانه یه مرده و من عاشقشم حق نداری کمتر از این بهش بگی

جیمین ماتش برده بود اول که وارد هال شده بود با یه یونگی بی دفاع مواجه شده بود اما الان مردی و میدید که میتونست جلوی همه وایسه

زن نتونست بیشتر از این تحقیر شدن و تحمل کنه پس خونه رو ترک کرد
یونگی رو به جیمین کرد و گفت: ببخشید بابت این افتضاح

جیمین سر تکون داد و گفت: نه اشکالی نداره میخواستم همچین زمانی کنارت باشم که بودم

یونگی لبخند مهربونی زد و گفت: خوابت نمیاد؟؟