part 15

3.9K 481 46
                                    

پشت میز غذاخوری نشسته بودن
پدر مادر جیمین دقیقا روبروشون بودن و دایول پدر جیمین کاملا همه کارهاشون و زیر نظر داشت
دست یونگی بی اختیار قاشق و از گوشت پر میکرد و میخواست به سمت بشقاب جیمین ببره اما بخاطر شرایط منصرف میشد

جیمین هم فقط میتونست لباش و به دندون بکشه و پشت هم از نوشابه ای که روی میز بود بخوره چون حس میکرد هر ثانیه ممکنه پدرش یه چیزی بگه که دیگه قادر نباشه اینجا بمونه

تهیون مادر جیمین که چند ثانیه بود حواسش به پسرش بود گفت: جیمینا چرا اینقدر نوشابه میخوری ، دل درد میگیری

جیمین لبخندی زد و گفت: هیچی مامان فقط خیلی گشنمه غذا رو دارم نجوییده قورت میدم برای همین گیر می‌کنه

یونگی نگاهش و بالا آورد اما با چشمای کاوشگر و نامطمئن دایول مواجه شد و سریع نگاهش و به جیمین داد

چشمای دایول داشت دنبال چیزی میگشت تا بهتر رابطه این دو نفر و درک کنهجیمین نگاهی به پدرش کرد و گفت: چی شده بابا

دایول چاپستیک و پایین گذاشت و گفت: شما دو تا چجوری آشنا شدین؟

جیمین و یونگی نگاهی بهم کردن و پسر گفت: خب مشخصه ، روز اول دانشگاه اولین کلاسم با یونگی بود

دایول هومی کرد و گفت: هومممم که اینطور ، راستی تو دانشگاه دوست دختر پیدا نکردی؟

جین بزاقش و قورت داد و گفت: من همش سرم تو درس و کتاب بود چون میخواستم با بهترین نمره ها فارغ‌التحصیل شم برای همین به این چیزا اهمیت ندادم

دایول نگاهش کرد و گفت: اما با اینکه اینقدر سرت شلوغ بوده رفیق خوبی پیدا کردی

جیمین خودش و مشغول غذا کرد و دیگه چیزی نگفت

وقتی غذاش تموم شد از پشت میز بلند شد و گفت: یونگیا من میرم لباس عوض کنم بریم مدرسم و نشونت بدم

یونگی سر تکون داد و به محض بلند شدن جیمین بلند شد تا به حسب عادت دنبالش بره و با هم لباس عوض کنن اما خیلی زود متوجه اشتباهش شد و جلوی اتاق وایساد و به آینه ای که کنار در بود نگاه کرد و موهاش و مرتب کرد

جیمین وارد اتاق شد و در و بست و یونگی خودش و به خاطر گندی که داشت میزد سرزنش کرد

تهیون بلند شد تا به کاراش برسه و چند دقیقه بعد جیمین با یه تیپ سر تا پا مشکی از اتاق خارج شد جوری که نگاه یونگی روش موند

جیمین ازش فاصله گرفت و گفت: بابا چیزی لازم نداری؟

دایول که داشت با دقت همه چیز و تماشا می‌کرد گفت: نه فقط دیر نکن

یونگی وارد اتاق شد و جیمین منتظرش موند
دایول گفت: دوستت متاهله؟

جیمین سر تکون داد و گفت: نه طلاق گرفته
دایول ابرو بالا انداخت و گفت: چرا؟

kookv stars [ Completed ]Where stories live. Discover now