part 23

3.2K 386 35
                                    

هر سه پشت میز نشسته بودن و به هم نگاه میکردن

بالاخره جونگ کوک گفت: نمیخواید چیزی بگید ؟؟؟؟

جیمین سرش و پایین انداخت و گفت: خب چیزه.....
قبل از اینکه جیمین بتونه حرفش و کامل بزنه ته گفت: جیمین بارداره

کوک با تعجب به پسر نگاه کرد و گفت: مبارکه جیمین شی

جیمین لبخند کوچیکی زد و ته گفت: می‌خوام یه جوری از زیر زبون یونگی بیرون بکشی که بچه دوست ......

جونگ کوک حرفش و قطع کرد: نیازی به پرسیدن نیست ، من و یونگی دقیقا عین همیم جفتمون عاشق کسایی شدیم که طبیعتاً نمیتونستن بچه دار شن اما بخاطر عشق و علاقمون بی خیال این قضیه شدیم ، حالا فکر کنید چی میشه اگه بفهمیم بزرگترین خواستمون می‌تونه برآورده بشه

جیمین با استرس گفت: من نگران اینم که الان زمان مناسبی نباشه ، کار اون .... درس من ..... خانواده هامون

جونگ کوک دست رو شونش گذاشت و گفت: درسته که خیلی ناگهانی شده اما یونگی یه مرد بالغه خودش مسئولیتش و قبول می‌کنه ، تو هم که اخرای درسته ، به نظرم برو بهش بگو نگران هیچی هم نباش ....

جیمین سر تکون داد و لبخند زد: ممنون بچه ها ، خیلی بهم کمک کردید

ته دستش و گرفت و گفت: ما با هم دوستیم مگه نه؟

پسر سر تکون داد و لبخند زد




/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/



کتاب ها و جزوه هاش و تو بغلش گرفته بود و داشت از کلاس خارج می‌شد که استادش صداش کرد: پارک جیمین

جیمین بزاقش و قورت داد و به سمت یونگی چرخید: بله استاد ؟

هنوز چند تا از بچه ها تو کلاس بودن پس باید رسمی حرف میزدن
یونگی با همون اخم غلیظ به برگه امتحانی جیمین اشاره کرد و گفت: بیا اینجا

جیمین به میز نزدیک شد و مقابل مرد وایساد جوری که بقیه نتونن یونگی و ببینن
مرد با مداد چیزی رو برگش نوشت
بیرون منتظرم بمون
دوست دارم پارک جیمین

جیمین لبخندی زد و گفت: چشم استاد

یونگی سر تکون داد و جیمین رفت
پسری که موهای تقریباً بلندی داشت گفت: استاد ، شما همیشه با جیمین مهربون تری ولی با ما همیشه خشن

یونگی از جاش بلند شد و گفت: شاید چون اون سرش تو کار خودشه و حواسش به درساشه

پسر ساکت شد و چیزی نگفت


جیمین یه خیابون بالا تر منتظر یونگی بود باید امروز راجب بچه باهاش حرف میزد

یونگی جلوی پاش ترمز کرد و پسر بدون حرفی وارد شد
مثل همیشه از مسیری رفت که بچه های دانشگاه از اونجا رفت و آمد نمیکردن ، بعد چند ثانیه یونگی گفت: ناهار و میخوای کجا بخوری ؟

kookv stars [ Completed ]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang