part 27

2.8K 339 33
                                    



بالاخره دانشگاه و کار یونگی تموم شده بود
هر دو میتونستن با خیال راحت با هم وقت بگذرونن
جیمین رو مبل دراز کشیده بود و سرش و رو پای مرد گذاشته بود

یونگی هم سرش تو گوشی و بود و داشت بازی میکرد ‌و گهگاهی سر پسر جوون تر و نوازش میکرد

بعد چند دقیقه جیمین به آرومی رو پهلو چرخید و گفت: یونگیا

مرد جواب داد: هوم؟

پسر لبش و جویید و گفت: چیزه .......
یونگی نگاهش کرد و گفت: بگو

اما پسر هنوز مردد بود تا اینکه یونگی دستش و گرفت و گفت: بگو چی شده بیبی

جیمین نگاهش کرد و گفت: قول بده عصبانی نشی

یونگی لبخند زد و گفت: قول میدم

جیمین با صدای آرومی گفت: مادرت امروز زنگ زد ..... وقتی بیرون بودی

یونگی اخم کرد و گفت: چی گفت؟

جیمین درحالی که با نخ مبل بازی میکرد گفت: گفت تو ...... آدم بی عقلی هستی و ...... منم احمقم اما ...... داره میاد اینجا تا ببینتت

یونگی نفسش و محکم بیرون داد و گفت: وقت نشناس ترین آدم جهان ‌‌...... تو همین اوضاعی که من مدام استرس جین هو رو دارم اینم باید زنگ بزنه

جیمین بهش نگاه کرد و گفت: کاریش نمیشه کرد ..... نمی‌تونیم بیرونش کنیم

یونگی موهاش و عقب داد و گفت: به هر حال من برای اون آدم وقتی ندارم ، بهش پیام میدم که نیاد

اما قبل از اینکه بتونه گوشیش و برداره صدای دسر و شنید: یونگیی

سریع به سمتش چرخید و دید دستش و رو شکمش گذاشته ، به چشمای متعجب کرد نگاه کرد و گفت: فکر کنم اییییییی

یونگی سریع بلند شد تا کیف و پول و سوییچ و برداره البته ..... به همراه کیفی که برای جینهو آماده کرده بود

جیمین مبل و چنگ زد و گفت: لعنتی خیلی درد داره
یونگی کمکش رد تا بلند شه کمرش و گرفت و گفت: زود میرسیم بیمارستان نگران نباش ، یکم دیگه تحمل کن

جیمین سر تکون داد و لباش و از درد گاز گرفت
وقتی وارد ماشین شدن نتونست خودش و نگه داره و سرش و محکم به پشتی صندلی کوبید: ی....یونگی خواهش میکنم زود باش نمیتونم .... اهههه

مرد مضطرب شده بود ، اولین باری بود که تو همچین شرایطی قرار می‌گرفت ، درسته که تا همینجا رو هم خیلی خوب انجام داده بود اما بازم میترسید

مقابل درمانگاه خصوصی نگه داشت و به همسرش کمک کرد تا پیاده شه ، تمام صورت جیمین از گریه خیس بود و لباس یونگی چنگ میزد

یونگی که تو مسیر با دکتر هماهنگ کرده بود میدونین که دکتر اونجا هست
وقتی تو راهرو بودن خانوم جو خودش و بهشون رسوند و جیمین و به کمک یونگی به اتاق عمل برد

kookv stars [ Completed ]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora