n i n e

1.9K 393 10
                                    

                        ♥︎

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

♥︎

"ددی...؟!.." ته‌وون مرد رو خیلی سافت صدا زد ؛ صداش بیشتر شبیه یه زمزمه بود ولی با این حال تهیونگ شنیدش...

بچه کوچیک هیچ ایده ای توی ذهنش نداشت که به چه عنوانی باید مرد بزرگ تر رو صدا بزنه...

"درسته بیبی...من ددیِ تواَم...و درباره...پاپا جین...تو از این به بعد باید اونو عمو جین صدا بزنی...باشه؟"
درحالی که صورت پرستیدنی پسرش رو تماشا میکرد گفت...

اون یه مرد مالکیتی بود و ته‌وون و جونگ‌کوک مالِ اون بودن!

"عمو جین؟"

"آره بیبی...عمو جین"

ته‌وون لبخند بانی شکلش رو به ددیش هدیه داد...لبخندِ جونگ‌کوک رو

درون تهیونگ غوغا به پا شد...
خم شد لپ پسرش رو محکم و صدا دار بوسید^_^

"ددی تو کجا بودی؟!
مامی گفده توی بهشتی و نمی تونی بیای و باهامون بازی کنی...وونی خیلی دلش واست تنگ سُده بود"

ته‌وون پرسید...درحالی که سرش رو با حالت کیوتی کج کرده بود و لپ های صورتیش رو به نمایش میزاشت...

"بهشت؟ آره ، ددی گم شده بود ولی الان اینجاست و بهت قول میده که هرگز تو و ماما کوکی رو تنها نمیزاره...و خب بازی باهم هومم؟" تهیونگ جواب داد...و یه بوسه سبک روی پیشونیش گذاشت...

"مامی کجاست؟!"

"ماما حالش خیلی خوب نبود...برای همین نتونست همراه ما بیاد"

صبح که داشت پسرش رو برای بیرون رفتن آماده میکرد متوجه شد که جونگ‌کوک کمی تب داره بخاطر همین تصمیم گرفت بزاره اون استراحت کنه و خودش تنها ته‌وون رو به بیمارستان و فروشگاه ببره و هم برای پسرش خرید کنه و هم چندتا از چیز های مورد نیاز کوکی رو بخره...

وقتی داشتن قدم میزدن...یکی از مرداش تماس گرفت و گفت جونگ‌کوک گریه میکنه و با بی قراری سراغ ته‌وون رو میگیره...

"چلا مامی رو پیش پاپ_...اوه...عمو جین نمی بریم؟" ته‌وون خیلی سریع یاد میگرفت و باهوش بود و نتیجش لبخند روی لبای تهیونگ بود...مردک خودشیفته...

"ماما خیلی زود خوب میشه بیبی نگران نباش"

"من مامی رو میخواممم"

"باشه ددی تو رو پیش ماما میبره ولی بیا اول واسه تو مامیت لباس بخریم"
پیشونی پسرش رو نرم بوسید و وارد بخش کودکان شد...

"اینو دوست داری بیبی؟"
تهیونگ یه هودی قشنگ رو گرفته بود و میخواست نشونش بده و درجوابش اون فقط نگاهی به لباس انداخته بود...

شرط آپ : ۲۳۰ ووت

Abandon | VkookWhere stories live. Discover now