Hard Not To Love

808 132 14
                                    

"قسمت یازدهم: دوست نداشتنش سخت است"

وویونگ با سردردِ دردناکی از خواب بیدار شد. پسر غره‌­ای درون بالشتش داد و هیسی روی به آفتابی که از میون پرده‌­ها می­درخشید کشید. به آرومی نگاهی به گوشیش انداخت تا ساعت رو چک کنه، 11:07 دقیقه‌­ی صبح و چندتا تکست از سان داشت.

[سان]

ببخشید که انقدر زود بهت تکست دادم

امیدوارم بیدارت نکنم

فقط می­خواستم ببینم حالت چطوره

لطفا اگه نیاز به حرف زدن داشتی بهم تکست بده یا زنگ بزن

وویونگ گوشیش رو از شارج درآورد، روی کمرش چرخید و شروع به تایپ کردن کرد.

[وویونگ]

خوبم

تازه بیدار شدم

سرم خیلی درد می­کنه

[سان]

احتمالا بدنت به­خاطر اون همه گریه کردن کمبود آب داره

سعی کن امروز زیاد آب بخوری

[وویونگ]

همین کار رو می­کنم

مرسی که حالم رو پرسیدی

پسر شروع به تایپ کردن عذرخواهی‌­ای کرد، اما با دوباره فکر کردن بهش اون رو پاک کرد.

[وویونگ]

بابت تموم کارهایی که برام کردی ممنونم

[سان]

البته وو

تو دوستمی و بهت اهمیت میدم

اگه به چیزی نیاز داشتی بهم بگو

وویونگ با آهی از روی تخت بلند شد و دستی به موها و صورتش کشید. شب خسته‌کننده‌­ای رو گذرونده و بعد از این­که به سان خبر داده بود به خونه رسیده بیهوش شده بود. خوشبختانه یوسانگ شب قبل خونه نبود، اما حالا می­تونست صدای آهنگی که درون حموم گذاشته و زیر دوش باهاش می­خوند رو بشنوه. باید بعد از خارج شدن اون خودش رو تمیز می­کرد؛ صورتش خشک بود و تنها می­تونست پُف کردن اون رو تصور کنه.

My Heart Is Glowing Fluorescent (Persian Translation) | WoosanWhere stories live. Discover now